جهانبيني مادي و غير الهي بل ضدديني جهتدار گردد، با ارزشهاي ديني به
چالش ميافتد و با تبديل يافتنش به صورت نظام ايدئولوژيک در مقابل
ايدئولوژي ديني قيام مينمايد. اسلام نيز نه تنها با عقل و علم تعارضي
ندارد، که آيات و روايات فراواني مردم را بر تعقّل و فکرگرايي دعوت
نمودهاند.
1-3-5. تعريف لغوي و اصطلاحي عقل
1-1-3-5. عقل در لغت
راغب اصفهاني در تعريف عقل مينويسد: اصل عقل يعني امساک و استمساک؛ مثل
عقل البعير، يعني بستن و عقال کردن دست و پاي شتر و يا بستن زن موي سرش را.
[1]
ابن الايناري مينويسد: عقل ماخوذ از عقل البعير است و گفتهاند
عاقل کسي است که هواي نفس خويش را حبس نمايد و نيز زماني که انسان زبانش
را محبوس و محفوظ نگه دارد و سخني نگويد، گفته ميشود که زبانش را عقال
کرده است و عقل را از اين جهت عقل گفتهاند که صاحبش را از افتادن به مهلکه
نجات ميدهد. [2]
طريحي در مجمعالبحرين آورده است: عقل گاهي بر علم مستفاد از آن
نيز اطلاق ميشود و گاهي از عقل به عنوان قوه النفس ياد ميشود و گاهي به
معناي مقابل جهل اراده ميشود، يعني حالتي را گويند که مقدمه است بر ارتکاب
خير و دوري از شر و محل آن را دماغ و مغز دانستهاند و برخي آن را جمع قلب
و مغز گرفتهاند. [3]
ابن اثير در اين باره مينويسد: العقل فهو الديه و اصله ان القاتل
کان اذا قتل قتليلا جمع الديه من الابل فعقّلها بفناء اولياء المقتول اي
شَدَّها في عقلها ليلّمها اليهم؛ عقل يعني ديه و اصلش اين بود که قاتل
زماني که قتلي صورت ميداد، جمع ديه را از شتر ميگرفت، پس او شتر را عقال
ميکرد، يعني دست و پاي آن را ميبست و تسليم اولياي مقتول مينمود. [4]