نام کتاب : راه روشن (ترجمه المحجة البيضاء) نویسنده : الفيض الكاشاني جلد : 3 صفحه : 399
شعبى درباره مردى كه با كسى همنشين مىشود- و مىگويد: چهرهاش
را مىشناسم ولى اسمش را نمىدانم،- گفته است: آن آشنايى، شناخت نادانان
است.
به ابن عبّاس گفتند: چه كسى را بيش از همه مردم دوست دارىي گفت: همنشينم را.
سعيد بن عاص گويد: همنشينم سه حق بر من دارد: وقتى كه نزد من بيايد،
خوش آمد بگويم و چون سخن گويد، گوش فرا دهم و در وقت نشستن برايش جا باز
كنم.
خداى متعال فرمايد: «پيروان پيامبر (ص) نسبت به هم مهربانند.»»
اين جمله به شفقت و احسان اشاره دارد و از كمال شفقت آن است كه غذاى
لذيذى را تنها نخورد و يا بدون او در محفل شادمانى حاضر نشود بلكه از فراق
او ناراحت و از تنها بودن (بدون برادر دينى) احساس نگرانى كند.
حق سوم: اين حق مربوط به زبان است
گاهى به وسيله سكوت و گاهى با سخن گفتن. اما سكوت آن است كه از
گفتن عيبهايش در حضور و غيابش خود دارى كند بلكه چنان وانمود كند كه
نمىداند و سخن او را ردّ نكند و با او مجادله و مناقشه نكند و از چگونگى و
حالات او تجسس و پرسش ننمايد و هر گاه در بين راه و يا در پى حاجتى او را
ببيند، ابتدا از هدف و مبدأ و مقصدش نپرسد، چه بسا كه گفتن اينها بر او
دشوار باشد و يا ناچار به دروغ گفتن شود و اسرار او را فاش نكند و به
ديگران حتى به نزديكترين دوستانش نگويد و چيزى از اسرار او را حتى پس از
جدايى و بريدن رفاقت برملا نسازد زيرا اين عمل دليل فرومايگى و پليدى است.
همچنين از نكوهش دوستان و بستگان و فرزندانش خود دارى كند، و بد گويى
ديگران را درباره او نيز بازگو نكند، زيرا كسى كه دشنام ديگران را بازگو
كند گويا خود دشنامت داده است.
گويند: پيامبر (ص) رو در روى كسى چيزى كه باعث ناراحتى او شود،
نمىگفت.«12» ناراحتى و رنجش اول از بازگوكننده حاصل مىشود، سپس از
گوينده. آرى