نام کتاب : راه روشن (ترجمه المحجة البيضاء) نویسنده : الفيض الكاشاني جلد : 3 صفحه : 303
وقتى كه تأثّر پدرم را ديد، فرمود: اى عذافر، من تو را از چيزى
بيم دادم كه خداى عزّ و جلّ مرا از آن بيم داده است محمد مىگويد: پدرم از
آن جا آمد، همواره غمگين و محزون بود تا از دنيا رفت.»«5»
از وليد بن صبيح نقل شده كه مىگويد: «بر امام صادق (ع) وارد شدم.
زراره كه از نزد آن حضرت بيرون مىشد، به استقبال من آمد. امام صادق (ع) به
من فرمود: اى وليد، آيا از زراره تعجّب نمىكنى كه درباره اعمال اينان از
من مىپرسد زراره چه مىخواهد، آيا مىخواهد كه به او بگويم: نه، و آنگاه
آن را از قول من نقل كند سپس فرمود: چه وقت شيعه از اين مطلب سؤال
مىكندي»«6» از حديد نقل شده كه مىگويد: از امام صادق (ع) شنيدم كه
مىفرمود: «از خدا بترسيد و دينتان را با ورع حفظ كنيد و آن را با تقيّه و
بىنيازى جستن به وسيله خداى تعالى تقويت كنيد، زيرا كسى كه نسبت به صاحب
قدرت و نسبت به فردى كه با دينش مخالفت است، تواضع كند به خاطر طلب كردن
آنچه از دنيا در اختيار اوست، خداى عزّ و جلّ او را ضعيف گرداند و آن
قدرتمند را بر او خشمگين سازد و او را به خودش واگذارد و هر گاه او بر چيزى
از دنياى وى غلبه يافت و كارى از جانب سلطان به او واگذار شد، خداوند- جلّ
اسمه- بركت را از او ببرد و در برابر هر چيزى كه انفاق مىكند در راه حج و
آزاد ساختن برده و هر عمل نيكى به او پاداش ندهد.»«7»
از على بن ابى حمزه نقل شده كه گويد: من دوستى داشتم از كاتبان بنى
اميّه به من گفت: از امام صادق (ع) براى من اجازه ملاقات بگير. اجازه
شرفيابى برايش گرفتم.
امام (ع) اجازه فرمود. وقتى كه او وارد شد، سلام داد و نشست سپس
گفت: فدايت شوم من در ديوان اين قوم (بنى اميّه) هستم و از دنياى ايشان مال
زيادى عايدم شده است و در جمع آورى آن هيچ ملاحظهاى نكردهامي امام صادق
(ع) به وى فرمود: اگر بنى اميّه