نام کتاب : راه روشن (ترجمه المحجة البيضاء) نویسنده : الفيض الكاشاني جلد : 3 صفحه : 304
كسانى را نمىيافتند كه براى ايشان نويسندگى كند و براى ايشان
ماليات جمع كند و به طرفدارى ايشان بجنگد و در اجتماع آنان حاضر شود، هر
آينه حق ما را نمىگفتند، و اگر مردم آنها و مالشان را ترك مىكردند، چيزى
جز آنچه دستشان افتاده، پيدا نمىكردند.
على بن ابى حمزه گويد: آن جوان پس از شنيدن سخنان امام (ع) عرض كرد:
فدايت شوم آيا راهى براى رهايى من از آن وجود داردي فرمود: اگر بگويم
انجام مىدهىي عرض كرد: انجام مىدهم. امام فرمود: هر چه در ديوان آنها به
دست آوردهاى از مالت جدا كن و هر كه را از صاحبان اموال مىشناسى مالش را
پس بده و هر كه را نشناختى آن را صدقه بده و من براى تو از جانب خداى عزّ و
جلّ بهشت را تضمين مىكنم. على مىگويد: آن جوان مدّتى سرش را به زير
انداخت، سپس گفت: فدايت شوم، قبول كردم. ابن ابى حمزه مىگويد: آن جوان با
ما به كوفه برگشت هيچ چيز را روى زمين از اموالى كه داشت باقى نگذاشت، مگر
اين كه از اختيار خود خارج كرد، حتّى لباسهايى كه در بدنش بود، مىگويد: من
از دوستانم چيزى جمع كردم و برايش جامههايى خريدم و مقدارى خرجى فرستادم.
على بن ابى حمزه مىگويد: چند ماهى نگذشته بود كه مريض شد ما از او عيادت
مىكرديم، مىگويد: روزى بر او وارد شدم در حالى كه جان مىداد، چشمش را
گشود، سپس گفت: يا على! به خدا سوگند كه مولايت به عهد خود وفا كرد، و بعد
هم از دنيا رفت و ما امر كفن و دفن او را انجام داديم. آنگاه به مدينه رفتم
و خدمت امام صادق (ع) شرفياب شدم. همين كه آن حضرت چشمش به من افتاد،
فرمود: يا على، به خدا سوگند ما براى رفيقت به عهدمان وفا كرديم. راوى
مىگويد: عرض كردم: فدايت شوم راست گفتيد، همين طور است به خدا سوگند او در
وقت مردن اين را به من گفت.»«8»
از ابو بصير نقل كردهاند كه گفت: «از امام باقر (ع) راجع به كارهاى
مربوط به دستگاه بنى اميّه پرسيدم فرمود: اى ابو محمد، جايز نيست، حتى
بقدر يك قلم به مركب