responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ياد معاد نویسنده : جوادی آملی، عبدالله    جلد : 1  صفحه : 64

تاريخ ثبت است كه ماجراى آن چنين مى باشد : فضيل بن عياض از عرفاى بنام ايران است كه سابقه اعمال وى تباهى و تاريكى است . او از راهزنان شرق ايران در بخش خراسان بود . و كسى از دست او در امان نبود . مردم هنگام سفر به صورت كاروان هاى پرجمعيت و به دور از چشم فضيل حركت مى كردند و از پيش خود را براى مواقع خطر آماده مى كردند .

فضيل شبى قصد تجاوز به منزلى را داشت . از ديوار بالا رفت , روى ديوار , چراغ را گرفت و خواست كه وارد منزل شود , ديد كسى مشغول تلاوت اين آيه شريفه است ( : ألم يأن للذين آمنوا أن تخشع قلوبهم لذكرالله ) [1] اين آيه در دل شب آن چنان در فضيل اثر كرد كه همان جا عرضه داشت : بار الها ! آرى وقت آن رسيده است . [2] و از آن پس از عرفاى نامى شد و از او كتب و كلماتى والا به يادگار مانده است .

به هر حال انسان در هر لحظه كه بخواهد مى تواند به سوى پروردگارش حركت كند و راه به روى او باز است . اين بود نمونه يى از عاقبت به خيرى , و در مقابل جريان ديگرى است كه نشانگر سوء عاقبت است .

قبل از بيان واقعه , آيه يى را كه در اين داستان مطرح مى شود توضيح مى دهم . خداى سبحان مى فرمايد :

([ أمن هو قانت اناء الليل ساجدا وقائما يحذر الاخرة و يرجو رحمة ربه )) 2 . قل ( : هل يستوى الذين يعلمون والذين لايعلمون ) [3] .

آيا آن كسى كه پاسى از شب را به ياد حق و به نام حق سپرى


[1]سوره حديد , آيه 16 .

[2]سفية البحارج 2 ص 369 .

[3]سوره زمر آيه 9 .

نام کتاب : ياد معاد نویسنده : جوادی آملی، عبدالله    جلد : 1  صفحه : 64
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست