شى ء در درون خود گرفتار فساد باشد , اما نقص آن است كه آنچه را كه دارد سالم
است , ولى بقيه را فاقد است . مثلا گاهى گفته مى شود اين فرش براى اين اتاق
ناقص است و زمانى گفته مى شود اين فرش معيب است . فرش معيب فرشى است كه
مثلا قسمتى از آن پوسيده باشد . اما فرش ناقص آن است كه همه سطح اتاق را فرا
نگيرد , اما سالم باشد . اگر كسى بعضى از مسائل را به ظاهر بداند , ولى واقعا
در همان معلوماتش و هم و خيال و مغالطه راه داشته باشد , علم او معيب است ,
اما اگر كسى همه آنچه را كه مى داند سالم است , ليكن همه آنچه را كه بايد بداند
, نمى داند , علم او نقص دارد .
بنابراين اگر كسى از درون گرفتار عيب علمى بود , يا از بيرون مبتلا به نقص
علمى بود , مظهر صمد نخواهد شد , چون يا از درون خالى است يا از بيرون .
تماميت و كمال علم
حال اين سؤال به ذهن مى رسد كه آيا انسان مى تواند از نظر علمى و عملى مظهر صمد
بشود ؟ به عبارت ديگر آيا انسان , قدرت آن را دارد كه عرصه علم و عمل خويش را
از گزند عيب و نقص مصون نگاه دارد يا نه ؟ پاسخ آن است كه در بعد علم , تنها
واقعيتى كه متعلق علم قرار نمى گيرد , كنه ذات حق تبارك و تعالى است , كه چون
مقدور احدى نيست , از احدى هم انتظار دانستن آن نمى رود . اما آن اندازه كه
مقدور است و از انسانهاى كامل متوقع , راهش باز است .
اين دو مطلب را اميرالمؤمنين سلام الله عليه در نهج البلاغه