حامل صفات و احوال مختلفه است و اين احوال مختلفه بر اثر عروض استعدادات
گوناگون است كه از ناحيه ماده بر موضوع طارى ميشود زيرا امكان استعدادى در
نشأه مادى است .
خواجه طوسى در بيان موضوع و محل و فرق ميان آن دو در اول جواهر و اعراض تجريد
مى فرمايد : و الموضوع و المحل يتعاكسان وجودا و عدما فى العموم و الخصوص و
كذا الحال و العرض .
محل بر دو قسم است : زيرا به آن چيزى كه حال بر او است يا محتاج است يا
محتاج نيست آن محل كه محتاج است چون ماده نسبت بصورت بنابر مبناى مشاء كه
جسم را مؤلف از هيولى و صورت ميدانند پس در اينصورت ماده را محل گويند
و صورت را حال و همچنين در موارد ديگر مشابه آن . و آن محل كه محتاج بحال نيست
آنرا موضوع گويند مانند جسم نسبت به اعراض از قبيل الوان كه بر آن عارض ميشود
. در نسب اربع هر موضوع را محل ميتوان گفت اما هر محل را موضوع نمى توان گفت
زيرا كه بين آن دو در نسب اربع , عموم و خصوص مطلق است كه موضوع اخص از محل
است مطلقا , و محل اعم از آنست مطلقا . اين در جانب وجود .
اما در جانب عدم نمى توان گفت هر چه موضوع نيست محل نيست . اما مى توان گفت
هر چه محل است موضوع نيست . پس موضوع مطلقا أخص از محل است . و در عكس
بايد نقيض اخص مطلق , اعم مطلق باشد از نقيض اعم مطلق .
در مثال هاى نامبرده هر يك از ماء و خشب و ثوب موضوع اند براى صفات و احوال
مذكور و هيچيك از اين موضوعات در بود خود محتاج به آن احوال و صفات نيستند .
و چون عرض بموضوع قائم است پس موضوع مقوم آنست لذا واجب الوجود بالذات را
موضوع نيست پس او را مشارك در موضوع نيست لذا او را ضدى نيست بلكه هوالاول
والاخر و الظاهر والباطن .