حدود مرتبه دانى را ترك مى گويد اگر چه كمال او را دار است چنانكه معدن را با
مادونش قياس كنيم و نبات را با معدن و حيوان را با نبات و انسان را با
حيوان و طبقات انسان را بحسب اختلاف درجاتشان با يكديگر اين معنى بخوبى معلوم
ميگردد . در فصوص گذشته از قواى نباتى و حيوانى سخن رانده شد در فص قبل
درباره خاصيت روح انسانى بود كه او فقط ميتوانست مدرك معنى صرف باشد ولى
اين خاصيت براى نفس ناطقه بطور عموم بود و در اين فص راجع به يك قسم خاص
آن است كه واجد مقام شامخ روح قدسى است .
صاحب فصوص در فص سى و سه و اين فص و فص بعدى و فص پنجاه و هفتم در خواص
روح قدسى سخن رانده است . چنانكه تذكر داده ايم عمده نظر در اين فص اين است كه
روح قدسى مظهر اسم شريف يا من لايشغله شأن عن شأن است كه توجه بجهت عالم
مادون را از نظر بعالم ما فوق باز نميدارد و چنانكه تفصيل و بيان آن در شرح
اسفار اربعه دانسته ميشود كه گفته است( الروح القدسية الى قوله : الباطن)
.
و مرادش از( يتعدى تأثيرها الخ) همان است كه در فص سى و سه گفته است
كه ماده كائنات مطيع روح قدسى نبى است .
و مرادش از( تقبل المعقولات الخ) نيز همانست كه در فص مذكور گفته است
كه در روح قدسى حقايق لوح محفوظ منتقش ميشود و از آنچه كه من جانب الله است
بخلق ميرساند . و اين معنى همانست كه مى گوييم علم سفراى الهى لدنى است , حافظ
فرمايد :
نگار من كه بمكتب نرفت و خط ننوشت *** بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
بدانكه اين روح قدسى روح انسان كامل است و اين روح است كه از آن تعبير بجام
جهان نما ميكنند اگر چه :