و در مباحث سالفه دانستى كه علم نفس به اين گونه امور كه مادون او است و بر
آنها قاهر است به خلاقيت اوست كه نفس ذاتا و صفة و فعلا مشابه بارى خود جل و
على است و اقتدار بر ايجاد صور اشياء مجرده و ماديه دارد زيرا كه نفس از سنخ
ملكوت و عالم قدرت و سطوت است و ملكوتيان را اقتدار بر ابداع صور عقليه
قائمه بذواتشان , و بر تكوين صور كونيه قائمه بمواد است .
علم نفس به محسوسات چه ظاهرى و چه باطنى به خلاقيت و انشاء او به اذن الله
تعالى است كه نفس مظهر بر هيأت اسم فاعلى آنها است , لذا صور علميه جزئيه
از محسوسات و متخيلات قائم به نفس اند بنحو قيام فعل بفاعل . و اين صور علميه
جزئيه وجودات مثاليه انشائيه اند كه نفس آنها را در عالم مثال اصغر صقع ذات
خود كه خيال متصل است انشاء كرده است , نه در عالم خيال اعظم منفصل , هر چند
كه خيال متصل شأنى از شئون منفصل است . اما علم نفس به صور كليه به نحو ديگر
است كه خوض در آن را مجالى ديگر بايد . اجمالش اين كه نفس در بدو سلوك
علميش چون ضعيف است نسبت به كليات عقليه مرسله مظهر بر هيأت اسم مكانى
است و در اين صورت نحوه ادراكش مركليات مرسله را چنان است كه گويى كسى
چيزى را از دور در هواى مغبر يعنى گرد آلود ببيند . ناچار اين ادراك را به
حسب صفا و كدورت و شدت قوت و ضعف نفس مراتب است . و چون در سلوك علمى
قوت گيرد به پايه اى مى رسد كه عقول مفارقه از شئون وجودى او مى گردند و آنها را
در موطن ذاتشان ادراك مى كند , نه از دور چون صورت ياد شده . تفصيل اين مباحث
را بايد در مواضع عديده اى از اسفار به خصوص در مبحث وجود ذهنى , و مرحله دهم
آن در اتحاد عاقل به معقول دريافت كرد . و كتاب دروس اتحاد عاقل به معقول
نگارنده را نيز در تقرير و تحرير و تنقيح اين مسائل كه از اصول و امهات معارف
انسانى اند شأنى است .
حكيم سبزوارى در حكمت منظومه , آراء ياد شده در علم نفس به