ارتسامى و حضورى هر دو گردد و تشبيه را بر تقريب مدعى حمل كنيم .
شيخ رئيس در الهيات شفا گويد ( ص 537 طبع ايران رحلى ) : اما الصورة فنقول
قديقال صورة لكل معنى بالفعل يصلح حتى يكون الجواهر المفارقة صورا بهذا المعنى .
و در دنباله آن معانى ديگر صورت را آورده است كه با مبحث ما ربط ندارد .
قريب باين وجهى كه فارابى در ادراك آورده ميرسيد شريف در اول رساله كبرى در
منطق گويد : بدانكه آدميرا قوه ايست دراكه كه منتقش گردد در وى صور اشياء
چنانچه در آينه لكن در آينه حاصل نميشود مگر صور محسوسات و در قوه مدركه انسانى
حاصل شود صور محسوسات و معقولات تا اين كه گويد : پس علم كه عبارت از ادراك
است . . . و قريب اين تشبيه از خود فارابى نيز در فص 50 خواهد آمد .
و ديگر اينكه مفاد اذا اختلس عنه صورته اين است كه علم از مقوله كيف نفسانى
بوده باشد , و يا لااقل بگوييم ارتسامى را از آن مقوله دانسته است ولى
صدرالمتألهين و همچنين شيخ عارف محيى الدين عربى و بسيارى از اساطين حكمت و
عرفان علم را فوق مقوله ميدانند چه علم را از سنخ وجود ميدانند و وجود وراى هر
مقوله است .
و نيز قول اختلاس صورت كه نفس ناطقه بقوه ملكوتيه و عزرائيلية اش صور اشياء
را از آنها انتزاع مى كند و علم بدانها پيدا مى كند بمبنى مشاء است و باز صاحب
اسفار و شيخ عارف ابن عربى علم را مخلوق نفس ميدانند وقائلند بخلاقيه نفس و
فاعل و مظهر بودن آن در امورى كه فائق بر آنهاست , و به ارتقا و اعتلاى وجودى و
مظهر بودن آن در امورى كه نازل از آنها است , و استاد و گفت و شنود و ديگر
امورى كه در طريق تحصيل علم بكار است از معدات ميدانند حتى ادراك از راه
حواس را هم به علم حضورى مى دانند و حق است .