و كمال قوه غضيبه كه باعث بر دفع مضار است غلبه بر خصم است , و كمال قوه واهمه
اميد و آرزوهاى و همى و تصور نيل به آمالى كه مى پندارد و انتظار مى برد , و
براى هر حسى از قواى حسيه كمالى كه معد و مهيا براى آن قوه است , مى باشد , مثلا
براى قوه باصره الوان نيكو و أشكال زيبا , و براى سامعه نغمه ها و الحان موزون ,
و براى ذائقه طعوم مطبوع , و براى شامه بوهاى خوش , و براى لامسه كيفيات مناسب
چون نرمى .
هر يك از قواى نامبرده از ادراك كمال مربوط به خود لذت مى برد و ادراك
مقابل آن الم و رنج . و چون اين قوى همه قواى حيوانى اند كه كمالات و لذائذ آنها
براى قوه عاقله كمال و لذت نيست , لذا گفت : و كمال آن قوه اى كه اعلاى از همه
آن قوى است يعنى قوه قدسيه عقل , حق است . بخصوص حق بالذات . زيرا كه براى
عقل مشاهده كردن حق در نظام احسن و اتم و اكمل هر موجودى كه به از آن تصور شدنى
نيست و جز حق و حقيقت هيچ ذره و نظامى آفريده نشده است , بهترين لذت است .
بويژه توجه او به جناب حق بالذات كه حسن مطلق است و لقايش غايت آمال
مشتاقين و وصالش نهايت همت سالكين است . و هر يك از اين كمالات ياد شده
معشوق و محبوب آن قوه دراكه ايست كه ادراكش مى كند .
بدان كه مراتب لذت چهار است : لذت عشقى و عقلى و خيالى و حسى , و لذت
عشقى اعلى از عقلى و عقلى از خيالى و خيالى از حسى است و هر يك را نيز مراتبى
است . و لذت يا به تفاوت ادراك , يا مدرك , يا مدرك است .
تبصره : تعريف لذت و الم در اين فص تمام است كه : اللذة ادراك الملائم , و
الالم ادراك المنافر . و صدرالمتالهين نيز بر همين اساس قويم در اسفار تعريف
كرده است كه : اللذة هى عين الادراك بوجود الكمال , و كذا الالم عين الادراك بما
يضاد الكمال ( ج 2 ط 1 ص 39 )