responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 15

ام سلمه رضي الله عنها پرورش و تعهد او قبول کرد ، به حکم شفقتي که بر وي شيرش پديد آمد تا پيوسته مي گفتي :اللهم اجعله اماما يقتدي به . خداوندا ! او را مقتداي خلق گردان . تا چنان شد که صد و سي تن را از صحابه دريافته بود و هفتاد بدري را يافته ، و ارادات او به علي بوده است رضي الله عنهما ، و در علوم رجوع باز او کرده است و طريقت ازو گرفت ، و ابتداي توبه او آن بود که او گوهر فروش بود . او را الحسن اللولوئي گفتندي ، تجارت روم کردي ، و با اميران و وزيران قيصد ستد و داد کردي رضي الله عنه . وقتي به روم شد و نزديک وزير رفت و ساعتي سخن گفت وزير گفت :ما به جايي خواهيم شد اگر موافقت کني .

گفت :حکم تراست ، موافقت مي کنم .

بفرمود تا اسبي براي حسن بياوردند تا با وزير بنشست وبرفتند . چون به صحرا رسيدند حسن خيمه اي ديد از ديباي رومي زده با طناب ابريشم و ميخهاي زرين در زمين محکم کرده . حسن به يکسو بايستاد و آنگاه سپاهي چند گران بيرون آمدند . همه آلت حرب پوشيده ، گرد آن خيمه درگشتند و چيزي بگفتند و برفتند . آنگاه فيلسوفان و دبيران - قرب چهارصد - در رسيدند . گرد آن خيمه درگشتند و چيزي بگفتند و برفتند . بعد از آن سيصد از پيران نوراني با محاسنهاي سفيد روي به خيمه نهادند و گرد آن خيمه درگشتند و چيزي بگفتند و برفتند . پس از آن کنيزکان ماهروي - زيادت از دويست - هر يکي طبقي از زر و سيم و جواهر برگرفته گرد خيمه بگشتند و چيزي بگفتند و برفتند . آنگاه قيصر و وزير جنگ در خيمه شدند و بيرون آمدند و برفتند .

حسن گفت :من متحير و عجب بماندم . با خود اين چه حالست ، چون فرود آمديم من از او پرسيدم . گفت قيصر روم را پسري بود که ممکن نبود به جمال او آدميي ، و در انواع علوم کامل و در ميدان مردانگي بي نظير . و پدر عاشق او ، به صدهزار دل ، ناگاه بيمار شد و جمله اطباي حاذق در معالجه او عاجز آمدند . عاقبت وفات کرد . درآن خيمه به گور کردند . هر سال يکبار به زيارت او بيرون شوند . اول سپاهي بي قياس گرد خيمه در گردند و گويند :اي ملک زاده ! ما از اين حال که تو را پيش آمدست اگر به جنگ راست شدي ما همه جانها فدا کرديمي تا تورا باز ستدماني . اما اين حال که تو را پيش آمدست از دست کسي است که با او به هيچ روي کارزار نمي توانيم کرد ، و مبارزت نتوان کرد .

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 15
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست