اين گويند و بازگردند . آنگاه فيلسوفان و دبيران پيش روند و
گويند :اين حال کسي کرده است که به دانش و فيلسوفي و علم و خلده شناسي بااو
هيچ نتوان کرد که همه حکماي عالم در پيش او عاجزاند و همه عالمان در جنب
علم او جاهل ، و اگر نه تدبيرها کرديمي و سخنها گفتيمي که در آفرينش همه
عاجز از آن شدندي .
اين گويند و بازگردند . آنگاه پيران به حرمت به شکوه پيش روند و
گويند :اي پادشاه ! اين حال که تو را پيش آمده است اگر به شفات پيران راست
آمدي ما همه شفاعت و زاري کرديمي وتو را آنجا نگذاشتيمي . اما اين حال تو
را از کسي پيش آمده است که شفاعت هيچ بنده سود ندارد .
اين بگويند و بروند . آنگاه آن کنيزکان ماهروي با طبقهاي زر و جواهر
پيش روند و گرد خيمه بگردند و گويند :اي قيصر زاده ! ما اين حال که تو را
پيش آمده است اگر به مال و جمال راست آمدي ما همه خود را فدا کرديمي و
مالهاي عظيم بداديمي و تو را نگذاشتيمي اما اين حال تو را از کسي پيش آمده
است که آنجا مال و جمال را اثري نيست .
اين گويند و بازگردند . پس قيصر با وزير بزرگ در خيمه رود و گويد :
بدان اي چشم و چراغ پدر ، و اي ميوه دل پدر ، و اي جگرگوشه پدر به
دست پدر چيست ؟ پد براي تو لشکر گران آورد و فيلسوفان و پيران و شفيعان و
راي زنان آورد و صاحب جمالان و مال و نعمتهاي الوان آورد و خود بيامد . اگر
بدين همه کاري برآمدي پدر هر چه بتوانستي کرد بجاي آوردي اما اين حال از
کسي پيش آمده است که پدر با اين همه کار و بار و لشکر و حشم و نعمت و مال و
خزينه در پيش او عاجز است . سلام بر تو باد تا سال ديگر.