responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 14

و نقل است که همسايگان او گفتند ما او را از ديوانگان شمرديمي . آخر از وي درخواست کرديم تا او را خانه اي ساختيم بر در سراي خويش. و يک سال و دو سال بسرآمدي که او را وجهي نبودي که بدان روزه گشادي . طعام او آن بودي که گاه گاه استه خرما برچيدي و شبانگاه بفروختي و در وجه قوت صرف کردي و بدان افطار کردي و اگر خرما خشک يافتي نگاه داشتي تا روزه بدان گشادي و اگر خرما خشک بيشتر يافتي استه خرما بفروختي و به صدقه بدادي . و جامه وي خرقه کهنه بود که از مزبلها برچيدي و پاک بشستي و برهم دوختي و با آن مي ساختي . عجبا ! کار نفس خدايي از ميان چنين جاي برآيد وقت نماز اول بيرون شدي و پس از نماز خفتن بازآمدي و به هر محلتي که فروشدي کودکان وي را سنگ زدندي . گفتي :ساقهاي من باريکست .خردتر برداريد تا پاي من شکسته و خون آلوده نشود تا از نماز بازنمانم که مرا غم نماز است ، نه غم پاي .

در آخر عمر چنين گفتند که سفيدي برو پديد آمد و آن وقت برموافقت اميرالمومنين علي رضي الله عنه در صفين حرب مي کرد تا کشته شد . عاش وحيدا ومات شهيدا رضي الله عنه بدانکه قومي باشند که ايشان را اويسان گويند ايشان را به پير حاجت نبود که ايشان را نبوت در حجر خود پرورش دهد بي واسطه غيري چنانکه اويس را داد . اگرچه به ظاهرا خواجه انبيا را نديد اما پرورش ازو مي يافت ، نبوت مي پرورد و حقيقت هم نفس مي بود . و اين عظيم عالي مقامي است تا که را آنجا رسانند واين دولت روي به که نمايد . ذلک فضل الله يوتيه من يشاءالله ذوالفضل العظيم .

3

ذکر حسن بصري رحمة الله عليه

آن پروده نبوت ، آن خو کرده فتوت ، آن کعبه عمل و علم ، آن خلاصه ورع و حلم ، آن سبق برده به صاحب صدري ، صدر سنت ، حسن بصري رضي الله عنه ، مناقب او بسيار است و محامد او بي شمار است . صاحب علم و معامله بود ، و دايم خوب و حزن حق او را فراگرفته بود و مادر او از موالي ام سلمه بود . چون مادرش به کاري مشغول شدي حسن در گريه آمدي. ام سلمه رضي الله عنها پستان در دهانش نهادي تا او بمکيدي . قطره اي چند شير پديد آمدي . چندان هزار برکات که حق ازو پديد آورد ، همه از اثر شير ام سلمه بود .

نقل است که حسن طفل بود ، يک روز از کوزه پيغامبر عليه السلام آب خورد ، در خانه ام سلمه .پيغامبر گفت :اين آب که خورد ؟

گفتند :حسن . گفت :چندان که از اين آب خورد علم من به او سرايت کند .

نقل است که روزي پيغامبر عليه السلام به خانه ام سلمه درآمد ، حسن را در کنار وي نهادند . پيغامبر عليه السلام بدو دعا کرد . هرچه يافت از برکات دعاي او يافت .

نقل است که چون حسن در وجود آمد او را پيش عمر آوردند . گفت :سموه حسنا فانه حسن الوجه. او را نام «حسن »کنيد که نيکوروي است .

نام کتاب : تذکره الاولياء نویسنده : عطار، محمد بن ابراهیم    جلد : 1  صفحه : 14
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست