بر حكيم لازم است كه بعث و ارسال رسل و انزال كتب كند . وقتى حكيم
ببيند كه امت بتمامى در راه خلاف واقعى افتاده است , بايد رفع شبهه و
القاى خلاف كند تا امت تماما به ضلالت و گمراهى نيفتد ( اختلاف امتى رحمة ) وقتى همه بر امرى اتفاق دارند و القاى خلاف هم نمى شود , معلوم مى گردد كه رأى جمع رأيى درست و متين است .
بايد دانست كه اگر اين مطلب پذيرفته شود , باز هم رأى شيعه را
به كرسى مى نشاند . زيرا شيعه است كه قائل است به اينكه امام معصوم
قائم در موارد لزوم بين علما القاى خلاف مى كند و در مقابل نيز , با
حضور معصوم ( ع ) در بينمجمعين , اجماع دخولى و به اصطلاح مجهول النسب
پديد مىآيد . لكن آنچه قاعده عقلى و عقلايى مى گويد اين است كه بر امام
تبليغ احكام لازم است , اما وى وظيفهندارد كه در بين علما باشد و ببيند در
كجا به اشتباه و خلاف مى روند تا جلوىآنها را بگيرد .
بنابراين , ادله اى كه از كتاب و سنت و عقل بر حجيت اجماع اقامه
مى شود هيچ كدام مثبت حجيت اجماع به عنوان يكى از ادله نيست و آن را
به يك بيان درعرض كتاب و سنت و در بيان ديگر در طول اين دو قرار نمى
دهد . آرى , اين همه ممكن است قاعده اى را عرضه كنند كه بر اساس آن گفته
شود اجماع مى تواند كاشف از رأى معصوم ( ع ) باشد و به بركت آن به سنت
راه برده شود . اما , در اينحال , حجت و دليل همان سنت و قول معصوم است
, نه آنكه اجماع عرضا يا طولا باشد .
4 . اقسام اجماع
به اصطلاح علماء اصول اجماع به دو قسم تقسيم مى شود[ : ( اجماع
منقول]) و[ ( اجماع محصل]) . اجماع منقول آن است كه فقيه به واسطه يا
به وسايط به نقل اجماع بپردازد . البته اگر اجماع به طور تواتر نقل شود ,
فى الحقيقه با اجماعمحصل سر و كار داريم . اما اگر فقيهى به طور خبر واحد
نقل اجماع كند , اجماع منقول است . پس آن اجماع منقول كه در برابر
اجماع محصل قرار مى گيرد اجماعى است كه به خبر واحد باشد , و ظاهر
مسئله اين است كه در حجيت اجماع دخولىهمه