نام کتاب : توبه نویسنده : حسین انصاریان جلد : 1 صفحه : 5
«خف»؛ يعنى سبك، بىارزش و بىمقدار. «... فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا
أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ.»[1] اينها در قيامت مىبينند و مشاهده مىكنند كه با گناه،
تمام سرماى وجودشان را تباه كرده و در زندگىشان چيزى كه در ميزان قيامت قابل وزن
باشد تا بر آن پاداش داده شود، نمانده است. «وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ
خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ.»[2] يعنى خسران اصل وجود، تباهى اصل وجود؛ يعنى اين قدر
بىمقدار و بىارزش شدند كه انگار از آنها چيزى نمانده كه آن را به حساب بياورند.
اگر اين گناهان ظاهر و آشكار هم باشند، در ميان خانواده، جامعه و آشنايان،
آبروىشان رفته و پيش چشم ديگران هم پست و بىمقدار و بىاعتبار مىشوند. اين
خسارت، تنها يك خسارتِ گناه است: «اَلْبَسَتْنِى الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلّتِى».[3]