نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 396
«حركت دست» بود. و فرق آن دو، فقط در مسأله قول
و فعل است. بنابراين، «هذا» نيز- مانند «حركت دست»- به معناى «اشاره» است و اشاره،
يك معناى حرفى است كه داراى واقعيت مىباشد. ولى در «مشاراليه هذا»، دو خصوصيت
معتبر است: يكى اينكه مشاراليه آن بايد مفرد مذكّر باشد و ديگر اينكه بايد حاضر
باشد نه غايب. امّا اين دو خصوصيت، هيچ ربطى به حقيقتِ معناى «هذا» ندارد. حقيقت
معناى «هذا» نفس «اشاره» است كه ابن مالك با مصراع «بذا لمفردٍ مذكّرٍ أشِرْ»
مىخواهد همان معنا را بگويد. «لمفرد» متعلّق به «أشِرْ» است يعنى «ذا» به معناى
اشاره است ولى مشاراليه آن مفرد مذكّر است. و علاوه بر اين، بايد قيد حضور هم در
«مفرد مذكّر» اخذ شود و عبارت ابن مالك بر اين مطلب دلالت دارد. امّا آنچه مرحوم
آخوند فرمود كه: «هذا» براى كلّى «المفرد المذكّر» وضع شده است»، با آنچه انسان از
«هذا» مىفهمد و با آنچه نحويين در مورد «هذا» گفتهاند و با آنچه كه از مرادفات
«هذا» در لغات ديگر- مثل «اين» در فارسى- فهميده مىشود، منافات دارد. آيا مىتوان
گفت كلمه «هذا» و «المفرد المذكّر» مانند «انسان» و «بشر» ند كه حتى در عالم مفهوم
هم با يكديگر اتّحاد دارند؟ يا لااقل مثل «انسان» و «حيوان ناطق» مىباشند كه در
عالم ماهيت با يكديگر متّحدند؟ وجداناً وقتى ما كلمه «هذا» را مىشنويم، معناى
«المفرد المذكّر» به ذهن ما نمىآيد و نيز وقتى كلمه «المفرد المذكّر» را مىشنويم
«هذا» به ذهن ما نمىآيد. و اينها دليل بر اين است كه نمىتوان گفت: «هذا» به
معناى كلّى «المفرد المذكّر» است ولى واضع گفته است وقتى مىخواهيد هذا را در
معناى خودش استعمال كنيد بايد همراه با اشاره باشد و اين اشاره در معناى «هذا»
نيست». بنابراين، كلام مرحوم آخوند برخلاف آن چيزى است كه انسان درك مىكند. و
واقع مسئله همان چيزى است كه ما گفتيم كه: «هذا»- در اشاره لفظى- بر همان چيزى
دلالت مىكند كه اشاره عملى برآن دلالت مىكند و همانطور كه مفاد اشاره در
نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 396