مشهور اين است كه تكاليف داراى شرايطى عامّه
است كه حد اقل دو شرط آن مربوط به عقل است: علم و قدرت. آنچه از اين عبارت فهميده
مىشود اين است كه علم و قدرت، مانند ساير شرايط تكليف هستند. يعنى همانطور كه
استطاعتْ شرط وجوب حجّ و دخول وقت شرط براى وجوب صلاة است، در مورد علم و قدرت نيز
همينطور است. اگر قدرت و علم وجود نداشته باشد، تكليف هم منتفى مىشود. با اين
تفاوت كه استطاعت و دخول وقت، از شرايط شرعى و علم و قدرت از شرايط عقلى مىباشند.
ولى از نظر كيفيت و نحوه شرطيت فرقى بين آنها وجود ندارد.
حضرت استاد «دام ظلّه» مىفرمايد: در مورد شرايط شرعى، ما تابع دليل هستيم و
كارى به حكم عقل نداريم. امّا در مورد شرايط عقلى اينگونه نيست كه اگر عقل بعضى
حكم به شرطيت چيزى كرد، ما هم ملزم باشيم آن را بپذيريم. بلكه در اينجا بايد
ببينيم آيا عقل بنا بر چه ملاكى حكم مىكند؟ ما وقتى به عقل مراجعه مىكنيم
مىبينيم عقل مىگويد: «عقاب بلا بيان قبيح است». يعنى اگر تكليفى براى مكلّف نامعلوم باشد، مولا نمىتواند او را
عقاب كند.
روشن است كه عقاب در مورد مخالفت تكليف مطرح است، پس معلوم مىشود كه
تكليفْ متوجه به اين جاهل است. بخلاف غير مستطيع كه اصلًا تكليف حجّ متوجّه او
نشده است تا بخواهد زمينه مخالفت و مؤاخذه فراهم شود. اگر «تكليف بلابيان» را قبيح
مىدانست، ما استفاده مىكرديم كه علم و بيان، شرطيت براى خود تكليف دارد و انسان
جاهلْ مكلّف نيست. ولى عقل، مضاف إليه قبح را «عقاب» قرار مىدهد و عقابْ در جايى
مطرح است كه مخالفتى صورت گرفته باشد، پس در واقع، عقل حكم مىكند به «قبح عقاب بر
مخالفت تكليف مجهول». و اين عبارت بدان معناست كه انسان جاهل هم مكلّف است و ممكن
است مخالفت تكليف از او سربزند. در مورد قدرت هم همينطور است. مثلًا آيه شريفه
«يا ايّها الذين آمنوا كُتب