نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 246
مىكنند
و نمىتوانند مرآت براى افراد و مصاديق قرار گيرند. مثلًا وقتى گفته مىشود:
«انسان، ممكن الوجود است»، اين امكان به عنوان عرض
نيست بلكه امرى اعتبارى [1] و داراى واقعيت است. امكان، فقط از مفهوم خود حكايت مىكند و مرآت
براى مصاديق نيست يعنى اينگونه نيست كه وقتى معنا و مفهوم «امكان» تصوّر شد فقط
انسان در آن ديده شود و بقيّه ممكنات ديده نشوند. امكان، معنايى دارد كه وقتى
تصوّر شد فقط خودش مىباشد و هيچگونه مرآتيتى نسبت به افراد و مصاديق ندارد. قسم دوّم: كلّياتى است كه از افراد
و مصاديق، انتزاع پيدا مىكنند، مثل مفهوم «شخص»، «فرد» و «مصداق». اينها مفاهيم
كلّى هستند، زيرا مىگوييم: «زيدٌ فردٌ»، «بكرٌ فردٌ» و ... معلوم مىشود «فرد» يك
عنوان كلّى است كه بر تمام افراد و مصاديق خود منطبق است و نيز مىگوييم: «زيدٌ
شخصٌ» و ... در جمع هم مىگوييم:
«اشخاص» يعنى هركدام از آنها شخص واحدى هستند.
شكى نيست كه اينگونه مفاهيم كلى، از اشخاص، افراد و مصاديق انتزاع شدهاند.
مفهوم
«ما ينطبق عليه الإنسان» نيز از اين قبيل است بلكه روشنتر از سه مفهوم ديگر
مىباشد. اين مفهوم كلّى نيز از افراد، انتزاع شده است زيرا افراد- يعنى زيد و
عَمرو و بكر- هستند كه انسان بر يكايك آنان انطباق دارد. بنابراين، عناوين فوق با
عنوان «حيوان ناطق» فرق دارد. شما كه مىگوييد: «الحيوان الناطق إمّا موجودٌ و
إمّا معدومٌ»، معلوم مىشود ماهيت «حيوان ناطق» ماهيتى است كه يك قسم آن موجود و
قسم ديگر آن معدوم است. بنابراين در ماهيت «حيوان ناطق» حتى وجود هم مطرح نيست، چه
رسد به خصوصيات وجودى افراد. امّا عناوين چهارگانه فوق- يعنى فرد، شخص، مصداق و ما
ينطبق عليه
[1]- مراد از اعتبارى اين است كه مابازاء خارجى
ندارد يعنى امكان، قابل حسّ و لمس نيست به خلاف عرض.
نام کتاب : اصول فقه شيعه نویسنده : فاضل لنكرانى، محمد جلد : 1 صفحه : 246