تعريف
لغوى: «حدود» جمع «حدّ» و «تعزيرات» جمع «تعزير» است. صاحب مسالك رحمه
الله و جمعى ديگر از فقها [1] گفتهاند: «الحدّ لغةً المنع؛ حدّ در لغت براى معناى منع و دفع، و
تعزير براى معناى «تأديب» وضع شده است».
در
مقام اشكال گفتهاند: شأن لغوى بيان موارد استعمال است، نه تعيين موضوع له لفظ؛
لذا مىبينيم «حدّ»، در حاجز بين دو چيز، منتهاى شىء، دفع، منع، ادب كردن گناهكار
بهچيزى كه او يا ديگرى را از ارتكاب گناه باز دارد، جدا كردن چيزى از چيز ديگر و
...
استعمال
شده است؛ پس، نمىتوان معناى حقيقى «حدّ» را «منع» دانست، بلكه «منع» يكى از موارد
استعمال آن است.
به
نظر، اين اشكال وارد نيست؛ زيرا، «حدّ» يك معنا بيشتر ندارد. با دقّت در معانى
مذكور و غير آن، مىبينيم تمام آنها به يك معنا، يعنى «منع» بر مىگردد؛ اگر به
حاجب و حاجز بين دو چيز «حدّ» گفتهاند، بهجهت اين است كه حاجب، مانعِ اختلاط و
جدا كنندهى دو چيز است؛ پس، در آن، معناى «منع» نهفته است.
اگر
حدّ در «آخر الشيء ومنتهى الشيء» استعمال شده، بهخاطر اين است كه مراد از «آخر
الشيء»، آن نقطهاى است كه وقتى به آن رسيديد، ديگر آن شىء با شما نيست و امتناع
دارد كه از آن نقطه ادامه يابد؛ لذا، در اينجا نيز معناى «منع» ديده مىشود.
و
اگر «حدّ» را بهمعناى تأديب بهكار بردهاند؛ بهعلّت اين است كه تأديبِ گناهكار مانع
مىشود كه او يا ديگران مرتكب آن گناه شوند.
ناى
لغوى ديگر حدّ، «تمييز الشيء عن شيء آخر؛ جدا كردن چيزى از چيز ديگر» است؛
مانند: جداسازى گندم از جو. اين معنا نيز متضمّن معناى «منع» است؛ زيرا، معناى
تمييز، ممانعت از اختلاط و مخلوط شدن است.
در
اسامى بعضى اشيا نيز اين مناسبت ملاحظه شده است؛ بهعنوان مثال، عرب به «آهن»،
«حديد» مىگويد كه مشتقّ از مادّهى «حدّ» است؛ زيرا، آهن، فلز سخت و ممتنعى
[1]. مسالك الأفهام، ج 14، ص 325؛ المهذّب
البارع، ج 5، ص 5.