بنابراين،
ضرورت اين كه عملى در ميان مردم متعارف باشد، آن را از حرجى بودن خارج نمىكند و
اين تكاليف موجود نيز به جهت ضرورت در ميان مردم متعارف است.
بيان
دوّم ايشان آن است كه در مورد حرجى بودن يك تكليف، نبايد به ظاهر آن
توجّه شود؛ بلكه ملاك در حرجى بودن احكام مقدار مصلحتى است كه بر آن تكليف مترتّب
مىشود. به عنوان مثال: اگر مولايى به عبدش بگويد كه براى بدست آوردن مالى اندك-
مثلًا ده هزار تومان- لازم است چند روز راه بروى و مسافت زيادى را طى كنى، عرف
خواهد گفت اين تكليف حرجى است؛ و يا اگر به كسى بگويند براى تحصيل مالى اندك بايد
از شب تا صبح بيدار باشى، چنين تكليفى حرجى است؛ امّا اگر گفته شود در مقابل
بيدارى شب تا صبح، مقامات عظيم اخروى وجود دارد، شخص با رضايت خاطر و بدون احساس
سختى آن را انجام خواهد داد و هيچ مشقّت و حرجى هم براى او وجود نخواهد داشت.
بنابراين،
ملاك در حرجى بودن صورت العمل نيست؛ بلكه ملاك غاية العمل است و اگر تكليفى متناسب
با غايت و هدفش باشد، حرجى نخواهد بود. [1] اشكال بيان دوّم مرحوم صاحب فصول اين است
كه ترتّب غايت و هدفى بزرگ، فعل را از حرجى بودن خارج نمىكند؛ هدفدار بودن عمل،
فقط اين اثر را دارد كه انسان به جهت لطف و عنايتى كه از طرف خداوند متعال به او
خواهد شد و در آخرت از مقامات والايى برخوردار مىگردد، فعل حرجى را تحمّل نموده و
آن را انجام مىدهد.
بنابراين،
اين بيان صاحب فصول رحمه الله كه ملاك غاية العمل است نيز صحيح نمىباشد.
بيان
و جواب سوّمى كه مرحوم صاحب فصول براى دفع حرجى بودن جهاد بيان مىكند، اين است
كه جهاد براى كسانى كه از حالت نفسانى ترس برخوردارند، حرجى است؛ و ليكن اين امر
براى كسى كه داراى چنين حالت نفسانى نيست، حرجى نخواهد بود. از اين رو، منشأ حرجى
بودن جهاد، وجود حالت نفسانى خوف و ترس است و حال آن كه در باب تكاليف، حالت
نفسانى مكلّفين نبايد مدّنظر قرار گيرد. [2]