صاحب
فصول رحمه الله پس از دفع اشكال حرجى بودن جهاد، به اين مطلب مىپردازد كه چگونه
اسلام آوردن و ايمان به خدا براى گروهى مشقّت دارد و حرجى است؛ و كفّار نيز به
پيامبر مىگفتند: «وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِن
كَانَ هذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مّنَ
السَّمَآءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»
[1]؟ ايشان در مقام دفع اين اشكال مىفرمايد: علّت گفتار آنها به خاطر
اين نيست كه اصل تكليف و تديّن به دين اسلام حرجى است؛ بلكه بدان جهت است كه چنين
افرادى داراى سوء سريره و خباثت نفسانى مىباشند؛ و حتّى حاضر بودند بميرند امّا
اسلام نياورند. علاوه آن كه مشقّت و سختى در اين مورد ناشى از خود مكلّف است و از
ناحيه تكليف نمىباشد.
در
مورد حرجى نبودن حكم قصاص نفس نيز مىفرمايد: منشأ حرج در اينجا تكليف شرع نيست؛
بلكه خود شخص مكلّف حرج را به وجود آورده و چون مرتكب قتل عمد شده، بايد خود را در
اختيار ولى دم مقتول قرار دهد. به عبارت ديگر، سوءاختيار مكلّف است كه چنين تكليفى
را باعث مىشود و چنين چيزى ملاك تحقّق عسر و حرج نمىباشد. [2] نتيجه كلام مرحوم صاحب فصول رحمه الله
اين مىشود كه تكليف ابتدايى- تكليفى كه مسبوق به عمل مكلّف نباشد- حرجى و با قطع
نظر از حالات نفسانى مكلّف در شريعت نداريم؛ و بنابراين، قاعده لاحرج به هيچ عنوان
تخصيص نخورده است.
3-
پاسخ مرحوم ميرفتّاح
صاحب «العناوين» رحمه الله بعد از بيان و
پذيرش جواب سيّد بحرالعلوم قدس سره، به عنوان توضيح اضافه مىكند: در عالم خارج
مشاهده مىكنيم اگر مولايى به عبدش چنين تكليف كند كه در روز چند مرتبه نزد او
برود و از حقوقى كه به او مىدهد و يا از درآمد كارى خود، يك دهم و يا يك پنجم آن
را به فقرا بدهد؛ همچنين لازم است كه در طول