نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 53
تثبيت
گفتارى كه
موجب ايقاع تصديق باشد به حسب ظنّ، يعنى گفتارى كه موجب يقين كامل نباشد، ولى
ايقاع ظنّ غالب كند. و آن يا از راه قياس است يا از راه تمثيل. اگر بصورت قياس
باشد، ضمير و تفكير ناميده مىشود، و اگر تمثيل باشد، اعتبار. موادى كه در تثبيت
بكار مىرود محمودات و مقبولات و مظنونات است.
«همچنانكه
در جدل معوّل بر قياس و استقراء بود، در خطابت معوّل بر قياس و تمثيل بود، و هردو
را بهم تثبيت خوانند. و آن قولى بود كه به آن ايقاع تصديق به نفس مطلوب بحسب ظن
ممكن باشد. و تثبيت اگر قياس بود آن را ضمير و تفكير خوانند.
ضمير به
اعتبار اسقاط كبرى، چنانكه گفتهايم، و تفكير به اعتبار اشتمال بر حدى اوسط كه فكر
اقتضا كند. و اگر تمثيل بود آن را اعتبار خوانند» (اساس، ص 6- 535). «و مواد
تثبيتات محمودات و مقبولات و مظنونات باشد» (اساس، ص 537).
تجربه
ملاحظه
كردن توالى دو امر به دفعات بسيار بنحوى كه براى ذهن يقين به وجود رابطه علّيّت
بين آندو امر حاصل گردد. چنانكه از ملاحظه مكرر اينكه فلز بر اثر حرارت انبساط
مىيابد، حكم كنند به اينكه حرارت علت انبساط فلز است.
تجربه
برخلاف استقراء معتبر است و افاده يقين كامل مىكند، چه در حقيقت مبتنى بر برهانى
خفى است كه اگر اين ملازمه بين دو امر تصادفى بود، دائمى و پيوسته نبود.
(-
مجرّبات، ص 234)
«تصديقى
كه به تجربه حاصل مىشود، گوئى آميختهاى است از قياس و استقراء.
و البته
استوارتر و محكمتر از استقراء است، و اعتماد آن به اوليّات محض نيست، بلكه به
مكتسبات حس است. تجربه مانند استقراء نيست، زيرا كه استقراء از جهت التقاط جزئيات
ايقاع علم كلى نمىكند، اگرچه تنبيه بر كلى مىكند. اما تجربه ايقاع علم كلى
مىكند. مثلا بيننده اشيائى را از نوع واحد مىبيند يا چيزهائى يكسان را حس مىكند
كه در پى آنها فعلى يا انفعالى حادث مىشود، و چون اين توالى را مكرر ادراك كند،
عقل حكم مىكند كه اين خاصيت ذاتى آن شىء است و اتفاقى نيست كه إنّ الاتفاق لا
يدوم. مانند حكم به اينكه مغناطيس آهن را به خود مىكشد، و سقمونيا مسهل صفرا است»
(شفا، برهان، ص 161). «فرق است ميان استقراء و تجربه. و آن آن است كه تجربه مشتمل
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 53