Contrary
1- ضدّ (در مورد دو تصوّر)
2- متضاد (در مورد دو قضيّه)
Contraries
1- ضدّين (در مورد تصوّر)
2- متضادّين (در مورد قضايا)
Converse (-counter)
قضيّهاى كه عكس قضيه ديگر باشد
Conversion
(-simple conversion)
عكس (به معنى مصدرى). قضيّهاى را منعكس ساختن- عكس مستوى
Conversion by contradiction
عكس نقيض
Copula
رابطه (در قضيّه حمليه)
Copulative
قضيّه حملى داراى چند موضوع و يك محمول، (مانند سقراط و افلاطون و ارسطو فيلسوف بودهاند).
Corollary
قضيّهاى كه مطابق قوانين منطق مستقيما از يك قضيّه ديگر استنتاج مىشود.
Correlation
تضايف
Correlative
متضايف
D
Declarative sentence
جمله خبرى
Deduction (/-induction) [46]
قياس، استنتاج
Deductive
استنتاجى، قياسى
Definable
قابل تعريف، تعريفشدنى، تعريفپذير
Definiendum
معرّف
deduction
با
syllogism
اينست كه
(1). فرق
deduction بيشتر ناظر به عمل ذهن است (در سير
Syllogism ناظر به تعبير لفظىاز كلّى به جزيى) و
آن. يعنى مجموع قضايايى كه معبّر آن عمل ذهنى است.