Conjunctive
1- عطفى
2- در اصطلاح منطق پررويال قياسى كه كبراى آن چنان مركب است كه نتيجه در آن مذكور است.
Connective
ادات
Connotation
در اصل لغت به معنى در عينحال شناساندن است.
1- خاصيت يك لفظ كه در عين اينكه بر چيزى دلالت دارد، برخى از اوصاف آن را برساند.
دلالت التزامى (در اصطلاح اسكولاستيك).
2- در نزد بعضى از منطقيان جديد عبارتست از مجموع اوصاف يك شىء و در اين حال با
(comprehension)
مترادف است. مفهوم
denotation
با مصداق مترادف است. چنانكه
connotation
هم به معنى دلالت لفظبهرحال
است بر مفهوم، و هم به معنى خود مفهوم.
نيز هم به معنى دلالت لفظچنانكه
بر مصداق است، و هم به معنى خود مصداق.
Consequence
نتيجه
Consequent
تالى (در مقابل مقدّم)
Consistency
وصف استدلالى كه مطابق قواعد منطق باشد.
منطقى، منطقا صحيح بودن، موافق اصول منطق بودن، منتج بودن، سازگارى
Consistent
منتج، يعنى قياسى كه شرايط انتاج و ساير شرايط صحّت قياس كاملا در آن رعايت شده باشد.
مطابق قواعد منطق، منطقى
Content
محتوى
Contingency
امكان خاصّ
Contnigent
ممكن (به امكان خاصّ)
Contradiction
تناقض
Contradictory
متناقض
Contradictories
متناقضين
Contraposition
عكس نقيض