Definiens
معرّف
Definition
1- مطلق تعريف
2- حدّ تامّ (كه كاملترين تعريف است).
Definition per enumeration
تعريف چيزى با برشمردن بعضى از مصاديق يا بعضى از انواع آن، چنانكه در تعريف حيوان بگوييم: حيوان مانند انسان و اسب و زنبورعسل و بلبل.
Demonstrability
برهانپذيرى- اثباتپذيرى.
برهانپذير بودن- اثباتپذير بودن- قابل اثبات بودن
Demonstrable
برهانپذير، اثباتپذير، قابل اثبات، قابل برهان، اثباتشدنى
Demonstration
برهان، اثبات (بطريق برهان)
Demonstrative
برهانى
Denial of the antecedent fallacy
مغالطه رفع مقدم
Denominatio
از نظر حكماى اسكولاستيك، خصايص يك شىء كه با توجه بدان خصايص مىتوان نام يا صفتى را بدان اطلاق كرد. خواه آن خصايص ذاتى موضوع باشد خواه نباشد.
Denotation
1- دلالت لفظ بر يك شىء خارجى يا بر اشياء خارجى معيّن. دلالت بر مصداق يا مصاديق.
2- دلالت مفهوم ذهنى بر شىء يا اشياء خارجى.
3- مصداق
Derivative
مشتق
Derivative predication
حمل اشتقاقى
Description (/-definition)
رسم
Designator
دالّ
Determination
تشخّص- تعيّن
to determine
تعيّن و تشخّص بخشيدن- متعيّن و متشخّص ساختن