نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 282
نسبت حكميّه
1- وصف
واقع شدن محمول براى موضوع، تعلق محمول به موضوع، مثلا براى حكم به اينكه «زمين
كروى است» ابتدا بايد تصور «زمين» و تصور «كروى» و تصور «بودن كرويت براى زمين» و
به عبارت ديگر تصور «كروى بودن زمين» در ذهن بيايد، و همين تصور اخير تصور نسبت
حكميه است. حال پس از اينكه ذهن دلائل كافى براى كرويت زمين حاصل كرد، آن نسبت را
صحّه مىگذارد. يعنى اذعان بدان نسبت مىكند. و به عبارت ديگر ايقاع آن نسبت
مىكند. و همين اذعان به نسبت حكميه تصديق يا حكم ناميده مىشود.
2- لفظى كه
دالّ بر ايقاع نسبت حكميه است. مانند «است» در زبان فارسى.
نفى
حكم به
عدم چيزى براى چيزى كردن، و به عبارت ديگر حكم به عدم اتصاف موضوع به محمول كردن،
و به تعبير ديگر حكم به غيريت محمول و موضوع. مثلا در قضيه «اسب ضاحك نيست» حكم
شده است به نفى صفت ضاحك از اسب، يا به عدم اتّصاف اسب به ضاحك، و بالاخره به
غيريّت بين اسب و ضاحك (- سلب) (-/ اثبات).
نقل
لفظى را
از معنى اصلى خود به معنى ديگرى گرداندن، مانند لفظ «نماز» كه در اصل به معنى
فروتنى و ادب است و در شرع به معنى عملى معين نقل شده است.
نقيض
لفظى كه
رفع لفظ ديگر باشد. و آن هم در مفردات واقع مىشود هم در قضايا. مثلا نقيض «انسان»
و «حجر» و «كاتب» كه مفرد هستند، «لا انسان» و «لا حجر» و «لا كاتب» است، و نقيض
قضيه «سعدى شاعر است»، «سعدى شاعر نيست» است.
«و نقيض
قضيه قضيتى بود مخالف وى به موجبى و سالبى. اگر وى موجب بود اين سالب بود، و اگر
وى سالب بود اين موجب بود. و از صورت خلاف ايشان هرآينه بايد كه يكى راست بود و
يكى دروغ بود، آنگاه يك مر ديگر را نقيض بوند» (دانشنامه، ص 53).
نوع
1- يكى از
كليات خمس. و آن كليى است كه در جواب «ما هو؟» بر افراد متفق الحقيقه حمل شود. مثلا
چون بپرسيم كه احمد و
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 282