نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 232
اصل حقيقت متصوّر بود و امتياز از اشتباه حاصل نشده، سؤال از آن به
لفظ كدام است كنند» (اساس، ص 22).
2- قابل
تصور، تصور شدنى.
«معدوم از
آنروى كه معدوم است متصوّر نيست» (درّة، ص 66).
متضادّتان
دو قضيه
كه صدق هردو با هم محال باشد ولى كذب هردو با هم ممكن باشد. و آن دو قضيه كليه است
كه در موضوع و محمول متفق باشند و تنها در كيف (سلب و ايجاب) اختلاف داشته باشند.
مانند «هر مثلثى متساوى الاضلاع است- هيچ مثلثى متساوى الاضلاع نيست» (- تقابل،
تضاد، ص 64 و 70). «هردو قضيه كه مختلف باشند در كيف دون الكمّ اگر دو كلى باشند
متضادتان باشند به جهت جواز اجتماع ايشان در كذب دون الصدق در ماده امكان» (درّة،
ص 116).
متضايف
دو چيز كه
تعقل هريك منوط به تعقل امر ديگر باشد، مانند پدرى و پسرى، و خواهرى و برادرى، و
كوچكى و بزرگى ...
(- اضافه،
تقابل به تضايف، ص 70).
«و در
هريكى از اين دو متضايف اضافتى باشد، يا هردو از يك نوع مانند برادرى، چه هردو را
برادر يكديگر گويند ... و آن را اضافت متكرّره خوانند. و يا در هريكى اضافت از
نوعى ديگر باشد چون پدرى و پسرى ... و آن را اضافت غير متكرّره خوانند (اساس، ص
47).
متضمّن
دربردارنده.
(- دلالت تضمن).
«و هرجنس
متضمن جميع ذاتيات مشتركه باشد. و فصل متضمن جميع ذاتيات مميّزه» (درّة، ص 44).
متقوّم
تشكيليافته،
قوامگرفته، قواميافته.
«چه وجود
او به فصل متقوّم مىشود و هردو به يك جعل حاصل مىشوند» (درّة، ص 48).
«... و يا
حالّى بود كه محلّ بىاو متقوّم و موجود بالفعل باشد و آنگاه آن حالّ در او حلول
كرده باشد» (اساس، ص 36).
متعاند
ناسازگار،
داراى عناد.
«و اگر
اعتبار معاندت و مباينت كنند، و حكم كنند به ثبوتش يا نفيش بر وجهى كه وضع قضيه
اول و دوم با هم متعاند باشند يا
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 232