نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 158
علم حصولى و علم حضورى
علم به
معنى مطلق كلمه بر دو قسم است:
يكى علم
حصولى، و ديگر علم حضورى.
علم حصولى
علم ذهن به اشياء خارج است و تعريفش همان «العلم هو الصّورة الحاصلة من الشىء فى
الذّهن» است. مثلا وقتى ما گلى را مىنگريم و به شكل و رنگ و بوى آن توجّه مىكنيم
صورتى از آن در ذهن ما نقش مىبندد. در اين صورت ما عالم هستيم و آن گل معلوم. و
به تعبير ديگر ما مدرك هستيم و آن گل مدرك. البته اين گل خود در ذهن ما حاضر نيست،
بلكه صورت آن در ذهن موجود است و ما از رهگذر آن صورت و از خلال آن صورت به آن علم
حاصل مىكنيم. و آن صورت ذهنى نماينده شىء خارجى است و به دلالت طبعى دالّ بر آن
است. در واقع ما اشياء خارج را در آينه ذهن خود تماشا مىكنيم و بنابراين علم ما
به امور عينى علمى است غير مستقيم. و به تعبير دقيق بايد گفت آن صورت ذهنى معلوم
بالذّات است، و گل خارجى معلوم بالعرض.
امّا علم
حضورى آن است كه معلوم خود مستقيما در نزد عالم حاضر باشد و واسطه و ميانجى در كار
نباشد. مانند علم و آگاهى انسان به ذات خود، يعنى به خويشتن خويش. و نيز علم انسان
به احوال گوناگون نفسانى خود. مثلا وقتى آدمى به دريائى طوفانى و متلاطم مىنگرد،
با علمى حصولى علم به آن حاصل مىكند. امّا چون طوفانى از خشم يا عشق يا كينه يا
اندوه عارض نفس مىشود، نفس به آن حالت هيجانى و طوفانى علم مستقيم دارد.
در واقع،
نفس دريائى است دستخوش طوفان، و خود به آن طوفان كاملا علم دارد. بنابراين، علم ما
نسبت به اشياء خارج علم حصولى است، در صورتى كه علم ذهن به صور مرتسم در خود و به
احوال خود علمى است حضورى. زيرا واسطهاى بين آن صورت و ذهن نيست. و آن صورت
مستقيما در نزد ذهن حاضر است.
حال اگر
بخواهيم تعريفى جامع براى علم بيابيم كه هم علم حصولى را فرابگيرد و هم علم حضورى
را، البته خالى از صعوبت نيست، و شايد اصلا امكانپذير نباشد و در اينجاست كه بايد
علم و خبردار بودن را از تصورات بديهى بدانيم، و به شرح الاسم آن اكتفا كنيم.
در منطق و
علوم گوناگون هروقت علم و آگاهى گفته مىشود، مراد علم حصولى است.
*** امّا
اينكه حقيقت و ماهيّت علم چيست و در تحت كدام يك از مقولات عشر واقع است
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 158