نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 118
تر بودن و مايع بودن كه ذاتى آن است قابل تعليل نيست.
ثالثا امر
ذاتى بيّن الثبوت است يعنى بديهى است و محتاج به اثبات نيست.
رابعا امر
ذاتى در تعقّل مقدم بر ماهيت ذو الذّاتى است. يعنى ابتدا بايد ذاتيات يك شىء در
نظر بيايد تا تصور آن ممكن شود.
سه خاصيّت
نخست گاه در پارهاى عرضيّات هم وجود دارد. اما خاصيت چهارم در هيچ امر عرضى وجود
ندارد (-/ عرضى).
«ذاتى آن
است كه مقوّم ذات و ماهيت شىء است و خارج از ماهيت نيست. و بنابراين تقوّم ماهيت
و تحقق آن بدون آن امكانپذير نيست. خواه نفس ماهيت باشد- چه ماهيت ذاتى افراد خود
است- مانند انسان نسبت به زيد و عمرو كه خواصّ ذاتى در آنها موجود است، خواه جزء
ماهيت باشد، مانند حيوان نسبت به انسان، يا ناطق نسبت به انسان. بسيارى از قدما
اطلاق ذاتى را بر قسم اول منع كردهاند، چه گفتهاند كه ذاتى يعنى منسوب به ذات و
چيزى به خود نسبت داده نمىشود. اما اين نظرى ضعيف است. زيرا كه انسان ذاتى افراد
خود است، نه ذاتى خود ماهيت. و اينكه گفتهايم ذاتى خارج از ماهيت نيست براى آن
است كه مقوّم گاهى بر مقوّم ماهيت اطلاق مىشود، و گاهى بر مقوّم وجود. و آنچه ما
گفتيم مراد همان مقوم ماهيت است. مقوم وجود مانند علل وجود كه خارج از ماهيت است.
پس با قيد مذكور مقوّم وجود از تعريف خارج شد. و اين ذاتى كه مقوم ماهيت است،
مغاير مقوم وجود است» (ألجوهر النضيد، ص 11- 10).
2- آنچه
از ذات موضوع (يعنى از خود موضوع) ناشى مىشود نه از امرى عامتر يا خاصتر از آن.
مانند حركت كه از اعراض و خواص ذاتى جسم است يعنى ناشى از موجودى عامتر از جسم
(جوهر) نيست. و نيز ناشى از حيوان يا انسان كه اخص از جسم است نيز نيست، پس خواص و
اعراض ذاتى يعنى اوصافى كه وابسته به خود شىء است (اين قسم ذاتى، ذاتى باب برهان
ناميده مىشود).
(- اعراض
ذاتى، ص 22).
«و ذاتى
در اين موضع [يعنى در بحث برهان] عامتر است از آنچه در ايساغوجى گفتهايم. چه
ذاتى آنجا اجزاء حد باشد كه مقوّمات محدود بود، و آن جنس و فصل بود، و جنس و فصل
هريكى از جنس و فصل. و اينجا اعراض ذاتى را هم ذاتى خوانند. و آن محمولى باشد كه
لحوقش موضوع را بحسب ذات موضوع بود نه
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 118