نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 117
ذ
ذات
1- ماهيت
و حقيقت. و معمولا به ماهيّت متحقّق در خارج اطلاق مىشود. مانند ذات انسان.
«ذات شىء
يعنى حقيقت آن. و آن بر غير موجود اطلاق نمىشود» (شرح اشارات، منطق، ص 540). «و
غرض اندر رسم نشان دادن است به چيز هرچند كه ذات وى به حقيقت شناخته نيايد»
(دانشنامه، ص 25).
2- نفس
شىء، عين شىء، خود شىء.
«و اينجا
اعراض ذاتى را هم ذاتى خوانند.
و آن
محمولى باشد كه لحوقش موضوع را بحسب ذات موضوع بود نه به سبب امرى عامتر يا
خاصتر از او» (اساس، ص 380).
ذاتى
1- آنچه
جزء ذات و ماهيت شىء است و شىء بدون آن تقوّم نمىيابد، مانند «جسم» و «نامى» كه
هردو ذاتى انسانند (اين قسم ذاتى را ذاتى باب ايساغوجى مىنامند).
هر امر
ذاتى را اوصافى چند است بدين قرار:
اولا
انفكاك امر ذاتى از افراد چه در خارج و چه در ذهن ممتنع است. مثلا انفكاك جسميت يا
حيوانيت چه در ذهن و چه در خارج از انسان محال است. و حال آنكه انفكاك رنگ چهره و
سلامت مزاج يا غم يا شادى يا جوانى يا زيبائى از آن ممكن است.
ثانيا امر
ذاتى قابل تعليل نيست. مثلا گلآلود بودن، يا بدبو بودن، يا شور بودن، يا گرم بودن
آب همه قابل تعليل است. اما
نام کتاب : فرهنگ اصطلاحات منطقى نویسنده : خوانساری، محمد جلد : 1 صفحه : 117