كه الآن در آسمان ديده مى‌شود، ناشى از بخارهاى آب برخاسته از زمين است. اما آبهائى كه الآن بر روى زمين است ناشى از اين ابر نيست.

ملّا صدرا در تعليقات خود بر الهيّات شفا مى‌گويد:

«الدّور المستحيل هو توقّف الشى‌ء بعينه على ما هو يتوقّف هو بعينه على ذلك الشى‌ء. لاستلزامه كون شى‌ء واحد سابقا على نفسه. و أمّا الشى‌ء الواحد بالعموم، فذلك الدّور فيه [جائز]. و ذلك التّقدم له على نفسه غير مستحيل فيه. إذا الوحدة المعتبرة فى جانب الموضوع هى الوحدة الشّخصيّته لا غير. و إلّا فلا استحالة فى صدق المتقابلين على موضوع تكون وحدته بالمعنى لا بالعدد. أولا ترى أنّ قولك: إنّ الحيوان يتوقّف على المنىّ، و المنىّ يتوقّف على الحيوان، و قولك إنّ الدّجاجة من البيض، و البيض من الدّجاجة ليسا بدور إلّا فى اللّفظ؟ و كذلك قولك إنّ الحيوان يتوقّف على الحيوان لكونه متوقّفا على المنىّ المتوقف عليه، ليس يوجب توقف حيوان بعينه على نفسه لاختلاف الحيثيّة (تعليقات ملا صدرا بر الهيات شفا، ص 12).

يعنى دور محال عبارت است از توقف يك شى‌ء معيّن بر شى‌ء معيّن ديگر كه متوقف بر آن است. زيرا مستلزم توقف شى‌ء واحد بر خود است. اما شيئى كه بنحو كلّى واحد باشد، دور در آن جايز است. و اين تقدّم شى‌ء بر نفس در آن محال نيست. زيرا كه [در دور] وحدتى كه در جانب موضوع معتبر است وحدت شخصى است لا غير. و الّا امتناعى در صدق متقابلين بر موضوعى كه وحدتش بر حسب معنى باشد نه به عدد نيست [يعنى يك كلّى باشد نه يك فرد معيّن‌]. مگر نمى‌بينى كه اين گفته تو كه وجود حيوان متوقف بر منى است، و وجود منى متوقف بر حيوان است، و نيز اين گفته كه مرغ از تخم است، و تخم از مرغ جز در ظاهر دور نيست [يعنى دور دور لفظى است نه دور حقيقى واقعى. بلى اگر به تخم مرغ معيّنى اشاره كنيم و بگوئيم اين تخم از آن مرغ معيّن است، و سپس بگوئيم آن مرغ هم از اين تخم است، مسلما دور فاسد باطل است‌]. همچنين اين گفته تو كه حيوان متوقّف بر حيوان است. زيرا حيوان، متوقف بر منى است كه منى هم متوقّف بر حيوان است، باز بسبب اختلاف حيثيّت موجب توقف حيوان معيّن بر خود نمى‌شود[17].

(1). گاه اصطلاح‌» Cercle Vicieux «را اخيرا به‌