نام کتاب : تفسيراحسنالحديث نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 98
بود؟
(نظرشان آن بود، پدر ندارد پس ابن اللَّه است) فرمود: سرگذشت او همچون
سرگذشت آدم است که خدا از خاکش آفریده، در جواب عاجز و متحیّر ماندند ولی
از لجاجت دست برنداشتند، حضرت بنا به دستور آیه مورد بحث، به آنها فرمود:
با من مباهله کنید اگر راستگو باشم لعنت و عذاب خدا بر شما نازل خواهد شد،
اگر دروغگو باشم بر من. گفتند: منصفانه گفتی و قرار مباهله گذاشتند فردای
آن روز نصاری دیدند که آن حضرت فقط چهار نفر را همراه میآورد، یک مرد و یک
زن و دو پسر. گفتند: اینها کیستند؟ جواب شنیدند که آن مرد پسر عمّ و
دامادش علی و محبوبترین خلق نزد اوست، آن زن فاطمه دختر او و آن دو پسر حسن
و حسین نوادههای وی هستند. پیامبر به مکان مباهله رسید و بر دو زانو
نشست، ابو حارثه که اسقف نصاری بود از دیدن آن وضع تکان خورد و گفت: بخدا
مانند پیغمبران بزانو نشست و بعد گفت: چهرههایی میبینم که اگر از خدا
بخواهند کوهی را از جایش برکند البتّه خواهد کند! مباهله نکنید هلاک
میشوید، بعد گفت: یا ابا القاسم ما مباهله نمیکنیم و مصالحه میکنیم، با ما
به مبلغی مصالحه کن که پرداخت آن را قادر باشیم بالاخره با وضع جزیه بر
آنها، این واقعه پایان یافت. اهل تاریخ و تفسیر این مطلب را نقل کرده و
ساده تلقی کردهاند ولی میتوان گفت: در اسلام ماجرایی باین اهمیّت نبوده
است، چه پیشنهاد حیرت انگیزی!!! رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله پیش خود
چه میاندیشد و بر اصالت دعوت خویش چقدر ایمان دارد؟!، این دعوت چهار
احتمال داشت اوّل آنکه نفرین آن حضرت پذیرفته شده نصاری عقوبت شوند. دوم
بالعکس، سوم نفرین هیچ یک از طرفین باجابت نرسد. چهارم در اثر نفرین، هر
دو طرف از بین بروند، فقط صورت اوّل بنفع آن حضرت و اسلام بوده و در سه
صورت دیگر فاتحه اسلام و آن حضرت خوانده میشد، این چه مسابقهای بود؟!!!
نام کتاب : تفسيراحسنالحديث نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 98