responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسيراحسن‌الحديث نویسنده : قرشی، سید علی اکبر    جلد : 2  صفحه : 301

عایشه و حفصه با صفیه بد بودند و باو رشک می‌بردند، روزی گفتند: صفیه یک یهودی است و خون یهود در عروقش موج می‌زند، صفیه از این سخن بر آشفت و گریه‌کنان مطلب را برسول خدا عرض کرد حضرت فرمود: «چرا نگفتی شوهرم محمّد پدرم هارون و عمویم موسی علیهم السّلام است.
صفیه در حدود پنجاه هجری از دنیا رفت و در بقیع بخاک سپرده شد (نساء النبی).

ماریه هدیه مصر

«حاطب بن ابی بلتعه» سفیر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نامه آن حضرت را به «مقوقس» پادشاه «مصر» برد، در آن نامه از پادشاه دعوت شده بود که باسلام آید و قوم خویش را باسلام دعوت کند. «مقوقس» پس از خواندن نامه، آن را با احترام تمام پیچید و در ظرفی از عاج گذاشته و به خدمتکاری تحویل داد. سپس از «حاطب» صفات پیامبر پرسید و جواب شنید.
آن گاه گفت: می‌دانستم که پیامبری می‌ماند و می‌پنداشتم که از شام مبعوث گردد چون آنجا مبعث پیامبران است ولی می‌بینیم که از عربستان مبعوث گشته ...
مشکل اینجا است که «قبطیان» این دعوت را از من نخواهند پذیرفت و من هم نمی‌خواهم حکومتم از دست برود، سپس بآن حضرت چنین نوشت: «نامه‌ات را خواندم، مرادت را فهمیدم می‌دانستم که پیامبری مانده و باید مبعوث گردد ولی گمان می‌کردم از شام برخیزد ... فرستاده‌ات را احترام کردم و دو نفر کنیز «ماریه- سیرین» برای شما فرستادم که در میان «قبط» بسیار با ارزش هستند، و لباسهایی و مرکبی برای شما اهدا کردم و السلام علیک» سپس بحاطب اعتذار کرد که «قبط» بدین خویش پای بند است و گفت: این سخنان میان من و تو امانت است و نباید مصری‌ها حتی از یک حرفش مطلع باشند.
«حاطب» با هدایا و هزار مثقال طلا، و یک غلام اخته، و با ماریه و خواهرش

نام کتاب : تفسيراحسن‌الحديث نویسنده : قرشی، سید علی اکبر    جلد : 2  صفحه : 301
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست