نام کتاب : تفسيراحسنالحديث نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 232
معبد
را دید گفت: در پشت سرت چه خبر هست؟ گفت: محمّد با یارانش در تعقیب تو از
مدینه خارج شده، قلبشان در عداوت تو یکپارچه آتش است، آنها که در میدان
«احد» حاضر نبودهاند آنها نیز این دفعه با او هستند و از عدم حضور در
«احد» نادم شدهاند و چنان به شما عداوت دارند که نظیر آن را ندیدهام!!
ابو سفیان فریاد کشید: چه میگویی وای بر تو؟!!!. معبد گفت: به خدا فکر
میکنم حرکت نخواهی کرد تا پیشانی اسبان آنها را به بینی ابو سفیان گفت: به
خدا قسم ما عزم کردهایم به مدینه باز گشته آنها را یکسره از بین ببریم.
معبد گفت: من به خدا قسم تو را از اینکار نهی میکنم، کثرت آنها چنان
منقلبم کرد که ناچار اشعاری در آن باره گفتم. ابو سفیان گفت چه اشعاری؟
معبد شروع بخواندن اشعارش کرد. گویند آن حضرت دستور داد شب در پانصد محل
آتش روشن کردند تا یاران ابو سفیان از دور آتشها را دیده و بپندارند که
مسلمانان زیادی در تعقیب آنها هستند. بهر حال گفتار معبد کار خود را
کرد، ابو سفیان از تصمیم خود منصرف شده بسوی مکه براه افتاد، پس از روشن
شدن قضیه، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از «حمراء الاسد» به مدینه باز
گشتند. ابو سفیان در راه بکاروانی از قبیله «عبد قیس» رسید، گفت: بکجا
میروید؟ گفتند به مدینه. گفت پیامی از من به محمّد برسانید در عوض در
بازار عکاظ شتران شما را پر از بار کشمش به شما میدهم، چون محمّد را دیدید
بگوئید که ما قصد برگشتن به مدینه را داریم تا آنها را ریشه کن کنیم. اهل
کاروان این سخن را در «حمراء الاسد» بآن حضرت و یارانش گفتند، آنها از
شنیدن آن بیم نکرده و گفتند: حسبنا اللَّه ... ابو سفیان میخواست مسلمانان
را بهراس اندازد. به نظر بعضی این آیات راجع بجنگ «بدر صغری» است که
ابو سفیان موقع برگشتن از «احد» برسول خدا گفت: سال آینده در «بدر» که
جوانان ما
نام کتاب : تفسيراحسنالحديث نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 232