«قصايد
مولانا داراي سبك تازه بوده، مانند برخي از قدما پيچيدگي ندارد، اگر چه در
بعضي يگان الفاظ مشكل يافت ميشود، اما از حشو و زوايد و اطاله و بالاخر
از تشبيب و تمهيد خالي است، هر قصيده بدون تكلف بچند بيتي از مدح اختتام
پذيرفته است ....» [1] به عقيده اين عاجز مولانا شاعري نيست، كه اشعار
زياد و قصايد مطول و درازي را گفته باشد، و بعبارت ديگر بايد گفت: كه پيشه
مولانا مانند برخي از اساتيد سخن، شعر سرائي و قصيده گوئي نبوده است، گاهي
بر سبيل تنزه و تفكه شعري گفته، و يا در وقت ضرورت قطعهيي و قصيدهيي را
سروده است. بنابران تذكرهنگاران اسم وي را در جمله شعراي معروف و
مشهوري كه در هند و خراسان و عراق و ما وراء النهر بودهاند نياورده اند،
بل گفته ميتوانيم: كه مولانا با وجود مشاغل مهمه سياسي و قضائي و درباري
كه داشت نخواسته است، شاعري را پيشه خود گرداند، و در ان توغلي نمايد،
بنابران شعر سرائي مولانا همواره حسب الضروره و آني بوده است.
مراجع و مآخذ مؤلف:-
اشاره
مؤلف مابردأب اسلاف و رويه اساتيد مؤرخين همواره وقايع تاريخي و شرح
احوال پيامبران و خلفا و سلاطين را مستند به كتابي و يا قولي و يا سماع و
مشاهده خويش مينويسد، او در اغلب طبقات مآخذ و منابع معلومات خويش را نشان
ميدهد، كتبي كه مولانا در دوران نگارش اين كتاب بدست داشت و از ان استفاده
كرد، و در ابتداي هر مبحث بطور سند نام آنرا برد، و مآخذ خويش قرار داد،
عبارت از كتب تاريخي ذيل است:
1)- سلامي:-
طوري كه در تعليق نمبر (5) ميخوانيد، مؤلف طبقات يكي از مؤلفات سلامي
را مورد استفاده قرار داده است ولي معلوم نميشود كه از كدام كتاب سلامي
روايت كرده، زيرا سلامي داراي مؤلفات