ميانداختند،
و با خلق چنان مينمودند، كه آن دره را انباشته خواهيم كرد، و بصد سال آن
دره هم انباشته نشود از ژرفي، چون بلاي آسماني و قضاي رباني (نازل شده)
بود، پسر رئيس ولخ [1] در ميان لشكر مغل آمد [2] و ايشان را دلالت و
راه راهنموني كرد، براهي كه يك پياده سبك رو [بر] توانستي رفت، در ميان
كمرهاي كوه طاقهاء سنگ است بسان صفها، در مدت شش روز [3] مرد (م) مغل را
ميبرد، و در ان طاقها پنهان ميكرد، تا چون مرد (م) انبوه، بر بالاي قلعه
(به) رفت، روز چهارم (آن) بوقت صبح نعره زدند، و تيغ در جماعتي گرفته [4] كه دروازه حصار (را) محافظت ميكردند، تا [همه] دروازه را از مرد خالي
كردند، و لشكر مغل بر بالاي قلعه رفت، و تمامت مسلمانان را شهيد كرد [ند] و
دل از ان مهم فارغ گردانيد [ند] و از بالاي قلعه ولخ ايشان را فرمان شد،
تا بپاي قلعه فيوارقادس [5] آمدند، و [آن قلعه را] در بندان داد، نصر
اللّه المسلمين و دمر الكافرين.
حديث گشاده شدن شهرهاي خراسان و شهادت [يافتن] اهل آن [موضع]
ثقات چنين روايت كردند: كه چنگيزخان را چهار پسر بود، مهتر را توشي [6] نام، و كهتر ازو را چغتاي [7] نام، و سيوم را اكتاي نام، و چهارم
را كه كهتر (از همه) بود، تولي نام بود و چون چنگيزخان از ما وراء النهر
عزيمت خراسان كرد، توشي و چغتاي [7] را با لشكر گران بطرف خوارزم شاه و
قبچاق [8] و تركستان فرستاد، و تولي را با لشكر بسيار بطرف شهرهاي
خراسان نامزد كرد، و اكناي را با خود نگاه داشت، در شهور سنه سبع عشر و
ستمائة، تولي از پشته (كوه) نعمان، روي بطرف مرو نهاد، و آن شهر را بگرفت، و
خلق را شهيد كرد، و از آنجا بطرف نيشاپور رفت، و شهر نيشاپور را بعد از
جنگ [هاي] بسيار بگرفت، و بانتقام آنچه
[1] اصل: ولح [2] مط و مب: افتاد [3] مط و مب: سه شباروز [4] مط و مب: گرفتند [5] قادس: اكنون نيز بهمن نام معروف و مربوط ولايت هرات است. [6] در تمام نسخ موجوده توشي است، كه مورخين جوجي هم مينويسند [7] اصل: جقتاي: راورتي و مط و مب: چغتاي، [8] اصل: خفجاق،