نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 8 صفحه : 232
و بدانى [1]كه آن خدايى كه قادر باشد بر آنكه از زمين خشك به آب باران نبات بر آرد و آن نبات را بپروراند [2]و درخت گرداند و آن درخت خشك بشكافد و از او شكوفه برون آرد [3]و شكوفه بشكافد و از او ميوه برون آرد [4]،قادر باشد بر آنكه مرده را زنده كند و حيات در او آفريند،و چنان كه اين ممكن است و مستبعد نيست، اين نيز هم چنين است.و ابو القاسم بلخى[به آيت] [5]استدلال كرد بر اثبات [6]طبع بقوله: فَأَخْرَجْنٰا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَرٰاتِ ،خداى [7]گفت:من ميوه به باران برون [8]مىآورم،شايد كه در باران طبعى بود كه آن خداى آفريده باشد كه به آن طبع نبات روياند،گفت:اين منكر نيست،منكر آن باشد كه طبع قديم گويند يا طبع را فاعل گويند،و اين چيزى نيست براى آنكه طبع خود معقول نيست و طريق نيست فرا [9]اثبات او و گفتن كه در باران طبعى هست كه نبات روياند دعوى باشد مجرّد از حجّت و برهان.اوّل اثبات طبع بايد كردن به دليل،آنگه آن را اثر نهادن.
[158-پ][و] [10]درست آن است كه خداى مىروياند نبات را مبتدأ عند نزول باران به عادت.
ابو بكر عيّاش[گفت]:هيچ قطرۀ باران از آسمان به زمين نيايد و الّا هر چهار باد در او اثر باشد به فرمان خداى تعالى.باد صبا ابر برانگيزد و شمال جمع كند و جنوب باران برون آرد و دبور بپراگند.
أبو هريره و عبد اللّه عبّاس گفتند:چون مردمان در نفخۀ اوّل بميرند،خداى تعالى چهل سال [11]باران بر ايشان [12]باراند مانند آب مردان [13]از آبى كه در زير