نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 8 صفحه : 157
چون زمين تمام بكشت و تخم در آن افگند [1]و از كشتن بپرداخت همه رسيده بود،بهيكبار خواست تا بخورد،جبرئيل-عليه السّلام-گفت:اين بنشايد [2]خوردن چنين اين بدرو،بدرويد.خواست تا بخورد،گفت:گرد كن [3]و بر خرمن نه.چون جمع كرد خواست تا بخورد،گفت:نه،در پاى گاو [4]خرد كن [5]، خرد كرد [6].خواست تا بخورد،گفت:نه،بر باد ده تا دانه از كاه جدا شود.بر باد داد و پاك كرد.خواست تا بخورد گفت:كه:نه،آس كن تا آرد شود،در آسيا آس كرد تا آس شد.خواست تا بخورد،گفت:نه،عجين كن،عجين كرد.خواست تا بخورد.
گفت:نه،بپز،به آتش تنور كرد و به آتش بپخت.چون از تنور برآمد،گفت:اكنون بتوان خوردن كه به حدّ خوردن رسيد.آدم دست دراز كرد و لقمهاى از آن بشكست و در دهن نهاد،هنوز گرم بود،دهنش بسوخت.جبرئيل گفت:تعجيل كردى،رها بايست كردن [7]تا سرد شود تا بدانى كه هركس كه در [8]در كام خود گامى برداد،هزار گامش به ناكامى [9]بر بايد داشت،چون مقصود حاصل كند و به چنگ آرد خواهد تا در دهن نهد پيش از وقت كامش بسوزد،تا بدانى كه راحت دنيات [10]به رنج [11]آميخته است.اين نه سراى خلوص است و نه جاى خلاص است،اين جات راحت خالص نباشد [12]:
حلاوة دنياك مسمومة فلا تأكل الشّهد الّا بسمّ همومك بالعيش مقرونة فلا تقطع العيش الّا بهمّ اذا تمّ امر دنا نقصه توقّع زوالا اذا قيل تمّ