نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 8 صفحه : 151
گفت:وسوسه كرد ايشان را-يعنى آدم [1]و حوّا را.و«وسوسه»دعوت باشد به كارى [2]به صورت خفى،و مثله:الهينمة،قال رؤبة [3]:
وسوس يدعو مخلصا ربّ الفلق سرّا و قد أوّن تأوين العقق و قال الاعشى [4]:
تسمع للحلى وسواسا إذا انصرفت كما استعان بريح عشرق زجل و مراد به شيطان ابليس است،براى آنش شيطان خواند كه او دور است از خير و رحمت،من شطن اذا بعد. لِيُبْدِيَ لَهُمٰا ،«ابداء»اظهار باشد،حقتعالى بازنمود كه:غرض ابليس در آن وسوسه چه بود تا ايشان را از لباس بهشت برهنه كند [5]و عورت ايشان كه پوشيده بود به جامههاى بهشت پيدا گرداند [6]،و«موازات»، ستر باشد و توارى اذا استتر و واريته سترته،و ضدّ«ابداء»اخفاء باشد،و ابداء و اظهار جعل الشّىء بحيث يصحّ ان يدرك باشد،چيزى را چنان كنى كه ادراك او توان كردن.و عورت را براى آن سوأة خوانند كه در ظهورش مساءة صاحبش باشد.
و در خبر چنين است كه:چون ايشان از آن درخت تناول كردند،بادى بر آمد و تاج از سر ايشان بربود،و بادى برآمد و حلّه از تن ايشان برون كرد [7]،و عورت ايشان ظاهر شد [8].آدم كه[آن] [9]ديد برميد و گريختن گرفت،حقّ تعالى گفت:
يا آدم فرارا منّي ،از من مىگريزى؟گفت:
لا بل حياء منك ،نه بار خدايا بل شرم مىدارم از تو.آنگه ابليس وسوسۀ اين كرد كه خداى تعالى حكايت مىكند از او كه او گفت با سوگند كه بخورد كه [10]خداى شما را از اين درخت نهى