نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 6 صفحه : 317
در آنجا باشند ما در پيش ايشان هيچ نباشيم و ما قوّت ايشان نداريم و گريستن گرفتند كاشكى [1]ما در مصر هلاك شده بودمانى يا [2]در اين بيابان هلاك شدمانى [3]و ما را در اين شهر نبايستى شدن كه اينان ما را بكشند و زن[و] [4]زادۀ ما را برده كنند و مال ما غنيمت كنند و آنچه مانند اين باشد.آنگه اين [5]گفتند:بيائيد تا رئيسى اختيار كنيم تا در پيش ما ايستد و ما را به مصر برد كه ما را روى نيست در اين شهر شدن.و جبّار فعّال باشد من الجبر و هو الكره و جبر العظم بازبستن استخوان شكسته از اينجاست كه پندارى كه [6]اكراه مىكند او را بر صلاح و الجبار الهدر و منه
قوله-عليه السّلام- جرح العجماء جبار و جبّار در صفات خداى تعالى صفت مدح است يعنى قادر بر آنچه خواهد تا پندارى مقدور را بر وجود جبر مىكند و در حقّ ما صفت دم بود براى آنكه به ما لايق نباشد و تفسير بر تكبّر و تكلّف كنند. وَ إِنّٰا لَنْ نَدْخُلَهٰا ،لن نفى مستقبل را باشد [7]،ما در آنجا نشويم تا ايشان بيرون بيايند چون ايشان بيرون آيند ما در آنجا شويم.
قال رجلان،دو مرد گفتند يعنى يوشع بن نون و كالب بن يوفنّا و اين دو مردان بودند كه عهد موسى نگاه داشتند [8]، مِنَ الَّذِينَ يَخٰافُونَ از آنان بودند كه از خداى مىترسيدند، أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَيْهِمَا ،خداى بر ايشان نعمت كرده بود به توفيق طاعت و ثبات دل از خوف آن جبّاران.
ابو على گفت يَخٰافُونَ از جبّاران مىترسيدند و با آنكه مىترسيدند دل به جاى مىكردند و مردم را دلگرمى دادند [9]و سعيد جبير خواند كه يَخٰافُونَ به فعل مجهول دو مرد كه از ايشان مىترسيدند گفت دو مرد بودند [10]از جملۀ جبّاران كه ايشان اسلام [378-پ]آوردند و اين قول و اين قرائت شاذ است و قول معتمد آن است كه گفتيم ايشان گفتند: اُدْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبٰابَ ،بر اين قوم در شويد از در شهرشان چون در شده