نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 6 صفحه : 316
او:يكى آنكه رجوع مكنيد از طاعت خدا با معصيت او و اين كنايت باشد از اين كه گفتيم.و قول ديگر آن است رجوع [1]مكنى و تأخّر از دخول اين شهر كه شما را فرمودهاند.و امّا قوله: عَلىٰ أَدْبٰارِكُمْ ،براى تقبيح حال مرتد گفت تا صارف باشد او را از ارتداد و هم چنين [2]در حقّ منهزم و آنكه فرار كند از زحف. فَلاٰ تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبٰارَ [3].و تا انفه ايشان را برآن دارد كه اين نكنند،و كذا في كلام العرب.
فَتَنْقَلِبُوا جواب امر است براى آن مجزوم است كه پس بازگردى زيانكار.در اين دو قول گفتند:يكى آنكه خداى تعالى شما را فرموده است و بر شما نوشته-چنان كه ديگر فرائض-خلاف مكنيد كه اگر خلاف كنى زيانكار شوى،و ثواب قيامت [4]زيان باشد شما را.و قولى ديگر آن است كه از اين شهر بر مگردى كه زيان كنى و منافعى عاجل كه در معلوم آن است كه اگر آنجا روى به شما رسد،از خويشتن به خودرايى فوت مكنيد كه آنگاه زيانكار شويد. ايشان جواب دادند و گفتند يعنى قوم [5]موسى. إِنَّ فِيهٰا قَوْماً جَبّٰارِينَ ،كه در آن شهر قومى [6]جبّاران هستند.و سبب آن بود كه آن جماعت كه به جاسوسى رفته بودند و آن ديده بازآمدند و موسى را خبر داده بودند به آنچه ديده بودند.موسى-عليه السّلام-ايشان را گفت:زنهار اين حديث پنهان دارى و با كس مگويى تا دلشكسته نشوند!عهد كردند كه پنهان دارند و با كس نگويند.آنگه عهد بشكافتند و هركسى از ايشان قوم خود را خبر داد [7]و تحذير كرد مگر دو كس كه به عهد [8]وفا كردند [9].يكى يوشع بن نون بن افراييم [10]بن يوسف وصىّ موسى،و يكى كالب يوفنّا [11]داماد موسى بر خواهرش مريم بنت عمران على كلّ حال [12]وصى و داماد بود كه وفا كند.ايشان چون بر اين حال واقف شدند جزع كردن گرفتند [13]و گفتند:يا موسى ممكن نيست كه ما هرگز در اين شهر شويم ما دام تا ايشان
[1] .اساس و وز:جوع،مث:چون،با توجه به تب و ديگر نسخه بدلها تصحيح شد.