نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 5 صفحه : 136
-عليه السّلام-گفت:نه،به آن خداى كه مرا بحق به خلقان فرستاد [1]كه بخلاف اين است،آن گليم كه در پشت دارد از غنيمت بر گرفت [2]پيش از قسمت فرداى قيامت آن گليمى [3]از آتش شود در تن او.صحابه چون اين بشنيدند برفتند،هريكى محقّرى از شراكى و دوالى مىآوردند و مىگفتند:اى رسول اللّه!زنهار [4]نبايد كه [5]اين فردا آتش گردد و در ما پيچد.
عبد اللّه بن عمر روايت كند كه:رسول را-عليه السّلام-غنيمتى آوردند.بلال را بفرمود تا ندا كرد كه:هركه [از غنيمت] [6]چيزى دارد بياريد [7].[صحابه آمدند و آنچه داشتند بياوردند،و رسول-عليه السّلام-قسمت كرد.چون ساعتى برآمد،مردى مىآمد و زمامى مىآورد از موى بافته،و گفت:يا رسول اللّه!اين از جمله غنيمت است.رسول-عليه السّلام-گفت:آواز بلال شنيدى كه ندا مىكرد كه:هركه چيزى [8]دارد بياريد [9]!] [10]گفت:بلى.گفت:چرا نياوردى؟گفت:يا رسول اللّه!عذرى بود.
رسول-عليه السّلام-گفت:برو نگاهدار تا فردا [11]قيامت بيارى كه من از تو قبول نمىكنم.
محمّد بن زائده گويد كه [12].با مسلمه به غزاى روم بوديم،چون غنيمتى يافتيم مردى را آوردند كه خيانت كرده بود در چيزى،از سالم پرسيد كه:چه بايد كردن؟ گفت:از پدرم شنيدم كه او گفت از بعضى صحابه شنيدم كه رسول-عليه السّلام- گفت:هركه او در غنيمت خيانت كند او را بزنى [13]و متاعش بسوزى [14].گفت:
اكنون اين را كه به خيانت برگرفته است [15]چه حكم باشد؟گفت:بفروش و بهايش به [16]درويشان ده.