نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 16 صفحه : 262
چشم بود.[91-پ] إِنّٰا سَخَّرْنَا الْجِبٰالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِشْرٰاقِ ،گفت:كوهها را مسخّر كرديم با او تا تسبيح مىكردند به بامداد و شبانگاه.عبد اللّه عبّاس گفت:
خداى تعالى اعلام كرد داود را تسبيح كوهها.و گفتند:مراد به تسبيح،سير است و آنكه خداى تعالى كوهها را مسخّر كرد داود را تا بامداد و شبانگاه با او مىرفتند آنجا كه او مىرفت.آنگه آن را تسبيح خواند من حيث انّ ذلك دلّ على فاعل له مستحقّ التّسبيح [1]و التّنزيه.و اشراق،روشن شدن روز باشد.
وَ الطَّيْرَ ،اى،و سخّرنا له الطّير، مَحْشُورَةً ،و مرغان را نيز مسخّر كرديم براى او محشورة [2]،اى،مجموعة. كُلٌّ لَهُ أَوّٰابٌ ،همه او را مطيع بودند.
در خبر است كه:داود-عليه السّلام-در محراب زبور خواندى،مرغان هوا بيامدندى و بالاى صومعۀ او پر در پر گستردندى به سماع آواز او، كُلٌّ لَهُ أَوّٰابٌ ،اى، رجّاع [3]،همه با فرمان او رجوع كنند و مطيع او باشند.
وَ شَدَدْنٰا مُلْكَهُ ،ما ملك او قوى كرديم و قوّت داديم.حسن [4]مشدّد خواند:شدّدنا.
عبد اللّه عبّاس گفت:از او قوىتر پادشاهى نبود [5].در عهد او هر شب سىهزار و سه هزار [6]مرد محراب او نگاه داشتندى.فذلك قوله: وَ شَدَدْنٰا مُلْكَهُ ،اى بالحرس.عكرمه گفت از عبد اللّه عبّاس كه:دو مرد از بنى اسرايل به حكومت پيش داود آمدند و يكى بر يكى دعوى كرد كه،او گاوى از آن من بغصب همى دارد [7]و مدّعى ضعيف بود و مدّعى عليه قوى بود.
داود مدّعى را گفت:بينت دارى؟گفت:نه.مدّعى عليه را گفت:تو صاحب يدى بيّنت دارى؟گفت:نه.گفت:برخيزيد تا من در كار شما نگرم [8].ايشان برفتند.داود آن شب در خواب ديد كه،اين مرد مدّعى عليه را پيش خوان و بفرماى تا بكشند او را.او از خواب در آمد و گفت:اين چه خواب است كه من ديدم!و اعتماد نتوان كردن،توقّف بايد كرد.يكبار