نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 16 صفحه : 202
و انواع ايشان از هند و زنج و حبشه و جز آن.و يافث پدر ترك و خزر و يأجوج و مأجوج بود و اين قول سعيد بن المسيّب است.
ضحّاك[73-ر]گفت از عبد اللّه عبّاس كه چون نوح-عليه السّلام-از كشتى بيرون آمد با او كسى نمانده [1]از زنان و مردان الّا فرزندان او.گفتند:و ايشان هفتكس بودند:سه پسر و چهار دختر،فذلك قوله: وَ جَعَلْنٰا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبٰاقِينَ .
وَ تَرَكْنٰا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ،گفت:رها كرديم بر او در آخرينان ذكر و ثناء نيكو.
مفعول به از كلام بيفگند.
سَلاٰمٌ عَلىٰ نُوحٍ فِي الْعٰالَمِينَ ،آنگه گفت:سلام بر نوح باد در ميان جهانيان.
إِنّٰا كَذٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ،كه ما چنين پاداشت دهيم نيكوكاران را و نوح -عليه السّلام-ما را از جملۀ بندگان مؤمن مصدّق بود.
آنگه گفت: وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرٰاهِيمَ ،از جمله اتباع و پسروان [2]او در دين مسلمانى ابراهيم [3]خليل بود.
إِذْ جٰاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ،چون پيش خداى آمد و دلى آورد با سلامت.از شرك و كفر و شكّ و نفاق.هشام بن عروه گفت:پدرم مرا گفت نگر تا از جملۀ لعّانان نباشى كه ابراهيم [4]-عليه السّلام-هرگز كس را لغت نكرد.از اين جا گفت خداى تعالى او را:
إِذْ جٰاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ .
إِذْ قٰالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مٰا ذٰا تَعْبُدُونَ ،چون گفت پدرش را،يعنى عمّش را آزر را و قومش را كه بتپرستان بودند گفت چه مىپرستى شما؟ أَ إِفْكاً آلِهَةً ،خدايانى را مىپرستى به دروغ بدون خداى تعالى و قصد عبادت ايشان مىكنى؟ فَمٰا ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعٰالَمِينَ ،شما را چه گمان است به خداى جهانيان؟اين وعظى است و ملامتى كه كرد قوم خود را از بتپرستان چون سود نداشت گفتار و وعظ و انكار.
خواست تاكيدى كند با بتان ايشان كه در آن تنبيهى باشد ايشان را. اتّفاق چنان افتاد كه ايشان را نوبت عيدى رسيد و خواستند تا به جاى خود روند و آنجا عيد كنند.ابراهيم [5]را