نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 14 صفحه : 275
ايشان چشم روشن كرد.
فاطمه [1]رسول [2]را گفت:يا رسول اللّه!آن شب كه مرا به اين جا آوردى،زنانى را ديدم كه به جمال ايشان و صورت ايشان هرگز هيچكس را نديدم و ايشان بر شكل زنان دنيا نبودند.رسول-عليه السّلام-گفت:ايشان حور العين بودند كه خداى تعالى به عرس تو فرستاد ايشان را،و كرامت تو را،و كرامت شوهر تو را.
ايشان در اين بودند [3]،كسى آمد و گفت:يا رسول اللّه!زنان قريش به تهنيت مىآيند با حلّهها و حليها.رسول-عليه السّلام-انديشه كرد،گفت:همين ساعت اين زنان درآيند آراسته با حلّهها و اين[134-پ]دخترك ايشان را بيند و بازماند.بار خدايا!حلّهاى فرست براى فاطمه كه ايشان مانند آن نديده باشند تا شماتت نكنند.
جبريل آمد و براى او حلّهاى آورد از بهشت كه قيمت او هرچه در دنيا [4]ندانستند.
فاطمه آن حلّه در پوشيد و بنشست و ايشان در آمدند،چون آن حلّه ديدند متحيّر بماندند گفتند:يا فاطمه!اين حلّه از كجا آوردهاى [5]كه همانا كه در دنيا [6]نباشد و ما نديدهايم و نشنيده؟گفت:
چون اسماء بنت عميس برفت،كارى كه در خانه بود همه فاطمه را بايست كردن.يك روز خسته شد بخفت.اميرالمؤمنين به در سراى آمد و در بزد،كس جواب نداد و آواز آسيا مىآمد كه مىگرديد و گاهواره حسن على [8]مىجنبيد.على [9]از شكاف [10]در نگريد فاطمه خفته بود و آسيا مىگرديد و گاهواره مىجنبيد.عجب داشت [11]،بيامد و رسول را بگفت،رسول گفت:
[أ ما علمت] [12]انّ للّه فى الارض ملائكة موكّلين بمعونة آل محمّد، خداى را تعالى فرشتگانى هستند موكل به معونت آل محمّد.