نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 13 صفحه : 231
گفت:اگر يكدمش از عذاب خداى به ايشان رسد،از آن به فرياد آيند و گويند: يٰا وَيْلَنٰا ،اىواى ما!ما ظالم و ستمكاره بودهايم نفس خود.و اصل«نفحة [1]»،دمش به وى باشد،آنگه در جاى قلّت و اندكى [2]استعمال كنند بر سبيل مبالغت،يقال نفح [3]فلان لفلان،اذا[33-پ]اعطاه شيئا قليلا،و اصل كلمه آنكه گفتيم من قول الشّاعر:
و عمرة من سروات النّسا ء تنفح [4]بالمسك [5]اردانها و نفح و نفخ،يكى باشد الّا آنكه [6]نفخ به«خا»ى معجم بيشتر از نفح بود.
وَ نَضَعُ الْمَوٰازِينَ الْقِسْطَ ،آنگه در وعظ خلق گرفت و گفت:ما بنهيم ترازوى [7]راستان [8]روز قيامت.
در ترازو دو قول گفتند،يكى آنكه:حقيقت است،و ترازويى باشد با كفّهها [9]و شاهين كه به آن صحايف اعمال بسنجند چنان كه در اخبار است و بيان كردهايم.
و قولى ديگر آنكه:مجاز است و كنايت از عدل و انصاف و راستى،يعنى چنان رود [10]كه پندارى ترازو بر سختهاند [11].
و روايت كردهاند كه:رسول-عليه السّلام-شب معراج ترازو ديد آويخته،هر كفّهاى از او في سعة المشرق الى المغرب [12]،به فراخى مشرق تا مغرب.گفت:بار خدايا!اين ترازو به چه مملوّ شد [13]و به چه درآيد؟گفت:به عزّ عزّت من كه،به نيمخرما در آرم چون به اخلاص بود.و امّا قوله: اَلْقِسْطَ ،واحد است و صفت موازين است،و جمع براى آن است كه«قسط»،مصدر است،و المصدر لا يثنّى و لا يجمع،و مصدر را تثنيه و جمع نكنند. فَلاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً ،بر هيچ نفس هيچ ظلم