نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 13 صفحه : 22
يحيى بن اسماعيل بن سلمة بن كهيل [1]گفت:مرا خواهرى بود مهتر از من، عقلش را خلل رسيد،او را بر غرفهاى بنشاندم مدّت يازده سال،و با ذهاب عقل بر نماز و آبدست حريص بودى.شبى خفته بودم،نيمشب در سراى من مىكوفتند، گفتم:كيست؟آواز داد كه من.گفتم:تو فلانهاى [2]؟گفت:بلى.من عجب داشتم كه او ساليان بود كه ازآنجا به زير نيامده بود،در بگشادم تا در آمد،گفتم:خير [3]است!گفت:خير،دوش خفته بودم در خواب ديدم كه:كسى بيامد و بر من سلام كرد و مرا گفت:خداى تعالى پدرت اسماعيل را براى صلاح جدّت نگاه داشت كه سلمه بود،تو را براى صلاح پدرت اسماعيل نگاه داشت،اگر خواهى دعا كنم تا خداى تو را عافيت دهد،و اگر خواهى بر اين بلا صبر كن و بهشت تو راست.من گفتم:من بهشت خواهم جز آنكه [4]رحمت خداى فراخ است اگر جمع كند مرا هر دو بس عجب نباشد،گفت:خداى جمع كرد براى تو ميان هر دو،و اين جا عافيت داد تو را،و آنجا بهشت براى صلاح پدرانت. فَأَرٰادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغٰا أَشُدَّهُمٰا ،خداى خواست تا ايشان به بلوغ رسند و به شدّت و قوّت رسند،و گفتند:آن هژده سال باشد و آن گنج پدر بردارند از زير آن ديوار. وَ مٰا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ،و من آنچه كردم از فرمان خود و از نزديك خود نكردم،بل به فرمان خداى كردم. ذٰلِكَ تَأْوِيلُ مٰا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً ،اين تأويل آن است كه تو برآن صبر نداشتى،و اسطاع و استطاع،به معنى واحد.قوله تعالى: