نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 13 صفحه : 180
بليغتر باشد از ابصرته،و گفتند:بصرت به،اى علمت به،من البصيرة،يقال:ابصر بكذا اذا اعلم فهو بصير. فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ ،حسن بصرى خواند:
قبضت به«صاد»نامعجم،و جملۀ قرّاء به«ضاد»منقّط خواندند.و فرق ميان قبض و قبص آن است كه قبص به«صاد»نامعجم،گرفتن به سر انگشتان باشد،و به «ضاد»قبض بالكفّ باشد. مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ ،از پى و قدم جبريل. فَنَبَذْتُهٰا ،در شكم گوساله انداختم،چنان كه شرح داديم. وَ كَذٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي ،و نفس من مرا بر اين كار حريص كرد و آرايش داد اين كار را در چشم من،و مرا به اين كار دعوت كرد.
موسى-عليه السّلام-گفت: فَاذْهَبْ ،برو از اين جا، فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيٰاةِ أَنْ تَقُولَ لاٰ مِسٰاسَ ،كه تو را در زندگانى تا زنده باشى،آن باد كه گويى: لاٰ مِسٰاسَ ، يعنى تو را الف مباد با آدميان.با دعاى [1]موسى-عليه السّلام-الف سامرى از آدميان ببريد تا آبادانى رها كرد و در بيابانها با وحوش و سباع مختلط شد،و اگر هيچ آدمى را ديدى [2]از دور آواز مىدادى كه:لا مساس لا مساس،زنهار پيرامن[من] [3]مگردى و دست به من بازننهى.بعضى دگر گفتند:موسى-عليه السّلام-بنى اسرايل را نهى كرد ازآنكه با او مخالطه كنند،او را براندند و در ميان خود و آبادانى جاى ندادند و تمكين نكردند.و قول اوّل درستر [4]است،و قوله: لاٰ مِسٰاسَ ،اى لا مماسَّة و اين مبنى است بر فتح با«لا»ى نفى جنس،چنان كه لا رجل فى الدّار و لا بيع و لا خلّة،و لا شفاعة.
و قتاده گفت:هنوز نسل او كه ماندهاند همچنيناند،و اگر كسى را بينند از دور آواز مىدهند كه:لا مساس.و در بعضى كتب هست كه:اگر كسى نه از ايشان،دست به ايشان باززند،در حال هر دو را تب گيرد،و اين لا مساس از او چنان معروف شد تا شعرا در شعر بگفتند،قال:
نحايده كأنّك سامرىّ تصافحه يد فيها جذام و قال آخر: