نام کتاب : روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن نویسنده : الرازي، ابوالفتوح جلد : 13 صفحه : 171
الحال باشد. فَأُولٰئِكَ لَهُمُ الدَّرَجٰاتُ الْعُلىٰ ،ايشان را درجات بلند باشد،و وزن على،فعل باشد،و او جمع عليا بود،كصغرى و صغر،و كبرى و كبر.و مراد به درجات امّا منازل و غرف باشد،و امّا قدر و منزلت به حسب استحقاق.
جَنّٰاتُ عَدْنٍ ،«جنّات»بدل درجات باشد.درجات چه باشد؟بهشتهاى مقام كه در زير درختان آن جويها روان باشد. وَ ذٰلِكَ جَزٰاءُ مَنْ تَزَكّٰى ،و آن جزا و پاداشت [1]آن بود كه،او متزكّى بود.و«تزكّى»،تكلّف زكا [2]باشد،و تكلّف براى آن گفت كه اگر طبع بودى بر او ثواب نبودى [3]آنچه [4]تكليف متناول باشد آن را تحمّل مشقّت آن به تكلّف توان كردن.و بعضى مفسّران گفتند: تَزَكّٰى ،اى تطهّر من الكفر و المعاصي،خويشتن را پاكيزه دارد از كفر و معاصى.كلبى گفت:اى اعطى زكاة نفسه،زكات نفس خود بدهد،و قيل:هو قول لا اله الّا اللّه.
وَ لَقَدْ أَوْحَيْنٰا إِلىٰ مُوسىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبٰادِي ،ما وحى كرديم به موسى كه بندگان مرا در شب از مصر ببر،يعنى بنى اسرايل را و براى ايشان راهى خشك در دريا بزن كه در او آبوگل نباشد تا ايشان در او بروند. لاٰ تَخٰافُ دَرَكاً ،در آن ره نترسى [5]از دريافت[21-پ]فرعون شما را. وَ لاٰ تَخْشىٰ ،و از غرق نترسى [6]،و حمزه خواند:
لا تخف،مجزوم به جواب امر،في قوله: فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً .
و امّا قوله: لاٰ تَخْشىٰ خلاف نكردند [7]در او كه به«الف»است [8]در وجهش خلاف كردند،گفتند:بر [9]استيناف مرفوع است،و مثله قوله: يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبٰارَ ثُمَّ لاٰ يُنْصَرُونَ [10].و فرّاء گفت:روا باشد كه حمزه در«تخشى»نيّت جزم كرده باشد، و لكن«الف»در آورده باشد لرأس الآية،چنان كه شاعر گفت:
أ لم يأتيك و الانباء تنمي [11]بما لاقت لبون بني زياد